مستي نه از پياله نه از خم شروع شد
از جادهي سهشنبه شب قم شروع شد
آيينه خيره شد به من و من به آينه
آنقدر خيره شد که تبسم شروع شد
خورشيد ذرهبين به تماشاي من گرفت
آنگاه آتش از دل هيزم شروع شد
وقتي نسيم آه من از شيشهها گذشت
بيتابي مزارع گندم شروع شد
موج عذاب يا شب گرداب؟ هيچيک
دريا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگويم که ماجرا
از ربناي رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پايان گرفت کار
تا گفتم السلام عليکم... شروع شد
نظرات شما عزیزان:
[ یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:,
] [ 19:28 ] [ حبیب ][