^︵^ عشق مجازی ^︵^
|
محشر پر از هیاهو بود و زن در اضطراب. مخاطب خاص آســــمانيم!
قال مولانا الامام المهدی-عجل الله تعالی فرجه الشریف- : (إِنّی لاَمانٌ لاِهْلِ الاْرْضِ كَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاِهْلِ السَّماءِ)[1] همانا، من، امان و مایه ایمنى براى اهل زمینم; همان گونه كه ستاره ها، سبب ایمنى اهل آسمان اند. شرحاین كلام، قسمتى از جواب هایى است كه امام زمان(علیه السلام)، در پاسخ به نامه ى اسحاق بن یعقوب فرموده است. اسحاق در این نامه، از علت غیبت سؤال مى كند. حضرت بعد از جواب و بیان علّت غیبت، به این نكته اشاره دارد كه وجود امام در غیبت، بى فایده و اثر نیست; از فواید امام این است كه وجود او سبب ایمنى براى اهل زمین است; همان گونه كه ستارگان آسمان مایه ى ایمنى براى اهل آسمان اند. در روایات صحیح دیگرى نیز به همین مضمون اشاره شده است. در آن روایات آمده است: اگر حجت در زمین نباشد، زمین و اهل آن، دگرگون و مضطرب خواهند شد. در تشبیه امان بودن امام زمان(علیه السلام) براى اهل زمین، به امان بودن ستارگان براى اهل آسمان، وجوه تشابهى نهفته است كه به دو مورد از آن ها اشاره مى كنیم: 1. همان گونه كه از جهت تكوینى، وجود ستارگان و كیفیّت وضع آن ها موجب امان و آرامش كرات و سیارات و كهكشان هاست، وجود امام زمان(علیه السلام) نسبت به موجودات زمین نیز چنین است. وجود امام در غیبت، بى فایده و اثر نیست; از فواید امام این است كه وجود او سبب ایمنى براى اهل زمین است; همان گونه كه ستارگان آسمان مایه ى ایمنى براى اهل آسمان اند. در روایات صحیح دیگرى نیز به همین مضمون اشاره شده است. در آن روایات آمده است: اگر حجت در زمین نباشد، زمین و اهل آن، دگرگون و مضطرب خواهند شد
2. همان گونه كه به سبب ستارگان، شیاطین از آسمان ها رانده شدند و امان و آرامش براى اهالى آسمان ها، از جمله ملائكه فراهم شد، وجود امام زمان(علیه السلام) نیز تكویناً و تشریعاً سبب طرد شیاطین از اهل زمین، خصوصاً انسان ها خواهد بود.
پی نوشتها : [1]. كمال الدین، ج2، ص485، ح10 ; الغیبه، شیخ طوسى، ص292، ح247 ; احتجاج، ج2، ص284 ; إعلام الورى، ج2، ص272 ; كشف الغمه، ج3، ص340 ; الخرائج و الجرائح، ج3، ص1115 ; بحارالأنوار، ج53، ص181، ح10 . بخش مهدویت تبیان
سفیانی از دردسرسازترین شخصیتهایی است که پیش از ظهور خروج می کند. بخشی از اعمال او پیش از ظهور و بخشی از آن پس از ظهور اتفاق می افتد.
قیام سفیانی بی شک ناشی از انتقام است. چرا که شعار او «انتقام! آتش» است. (1) جنگ سفیانی و حضرت مهدی (عج) برای دین است و این جنگ از زمان ابوسفیان خاموش ماند، با فتنه ها و توطئه ها درآمیخت و در نهایت در همان قبیله ی بنی کلب، از میان چشمهای خون آلود سفیانی ظاهر می شود. ماجرا این است که هر چه پیامبر اکرم (صلوات الله علیه آله) فرمود، عکس آن در خاندان لعینان گفته شد و مردم نیز به همین راه نادرست دعوت شدند. در جای جای تاریخ اسلامی این تقابل را می توان دید. ابوسفیان با پیامبر اکرم (ص) جنگید، معاویه با امیرالمؤمنین (علیه السلام)، یزید با امام حسین (علیه السلام) و سفیانی نیز با قائم محمد (عج) خواهد جنگید. (2) در این مختصر به عملکرد او در دوران حکومت کوتاه و بی سرانجامش می پردازیم. شروع شورشسفیانی از «وادی یابس» خروج می کند.(3) وادی یابس مرز بین اردن و سوریه است. هم زمان با او «یمانی» و «سید خراسانی» خروج می کنند و هر دوی آنها حق هستند. سفیانی لشکری با سیصد و شصت سواره فراهم می کند و به سمت سوریه حرکت می کند.(4) در این راه، ابقع و اصهب را که تشنه ی قدرت هستند به قتل می رساند و خاندان آنها را نیز نابود می کند تا بتواند حکومت را تصاحب کند. در ماه رمضان، سی هزار نفر از قبیله ی بنی کلب با سفیانی بیعت می کنند تا در مسیر نامشروعش او را یاری کنند. (5) سپاه سفیانی، سپاهی است با خوی وحشی گری و خونریزی. آنها در کنار رود فرات، با لشکریان ترک و روم می جنگند. مردان را می کشند و زنان را به اسارت می برند. او پس از این سپاهی بزرگ به مکه می فرستد که این سپاه هرگز به مکه نمی رسد. چرا که خداوند مکه را حرم امن الهی قرار داده است. پیش از رسیدن سپاه به مکه، در منطقه ای که به بیداء معروف است، زمین دهان باز می کند و سپاه را فرو می بلعد
برخی از جنایات سفیانیسفیانی که کینه ی عجیبی از شیعیان دارد، برای سر آنها جایزه تعیین می کند و این زمانی است که همسایه به همسایه هجوم می برد تا سرش را برای جایزه ببرد! (6) همچنین هفتاد نفر از عالمان دینی را می کشند و رهبر آنان را سفیانی به دست خود خاکستر می کند. علمایی که به گفته ی صادق آل رسول (علیه السلام) جای خالی یک نفر از آنان را نمی توان پر کرد. (7) همچنان سفیانی، کسی است که مزار شریف پیامبر اسلام (ص) را ویران می سازد. (8) تصرفاتسفیانی در مدت شش ماهه ی پیش از ظهور، موفق می شود پنج منطقه را تصرف کند که این مناطق شامل: سوریه، عراق، اردن، فلسطین و بخشی از عربستان می شود. این مناطق به «کُوَر خَمس» معروف اند. (9) سفیانی مرکز حکومتش را در شام قرار می دهد.
قیام سفیانی بی شک ناشی از انتقام است. چرا که شعار او «انتقام! آتش» است. جنگ سفیانی و حضرت مهدی (عج) برای دین است و این جنگ از زمان ابوسفیان خاموش ماند، با فتنه ها و توطئه ها درآمیخت و در نهایت در همان قبیله ی بنی کلب، از میان چشمهای خون آلود سفیانی ظاهر می شود
او سپاهی نیز به ایران گسیل می دارد که این سپاه در فارس توسط نیروهای سید خراسانی متوقف می شود. با یمانی نیز می جنگد و او را شکست می دهد. حکومت سفیانی در کل 9 ماه طول می کشد که سه ماه آن در دوران ظهور و شش ماه آن در غیبت است. (10) او پس از این سپاهی بزرگ به مکه می فرستد که این سپاه هرگز به مکه نمی رسد. چرا که خداوند مکه را حرم امن الهی قرار داده است. پیش از رسیدن سپاه به مکه، در منطقه ای که به بیداء معروف است، زمین دهان باز می کند و سپاه را فرو می بلعد. (11) آخر و عاقبتسفیانی که خبر بلعیده شدن سپاهش را می شنود می ترسد و می گریزد. در این میان با سپاه حضرت مهدی (عج) رو به رو می شود. سپاهیان او هلاک می شوند و سفیانی بدست امام و یا یکی از یاران او به هلاکت می رسد.
پی نوشتها: 1.الغیبة نعمانی، ص 135 2.بحارالانوار، ج 52، ص 182 3.کمال الدین، ص 651 4.یوم الخلاص، ص 671 5.همان. 6.الغیبة شیخ طوسی، ص 273 7.بحارالانوار، ج 52، ص 220 8.الزام الناصب، ج 2، ص 166 9.شش ماه پایانی، ص 80 10. الغیبة نعمانی، ص 202؛ به نقل از آخرین نشانه های ظهور، ص 10 11.منتخب الاثر، ج3، ص91 بخش مهدویت تبیان
فقیه فقید، و عارف دانای راز، حضرت آیة الله بهجت که به تعبیر مقام معظم رهبری، سرچشمه پایان ناپذیر فیوضات معنوی بودند، یکی از نمونههای انتظار فرج است، آنچه میخوانید درباره انتظار فرج و تحصیل مقدمات آن است .
همه میدانیم زعیم ما در این زمان غیبت، دست بسته و زندانى است و حق ندارد در میان جمعیت، خود را معرفى کند و نشان دهد. آقایى گفته بود: در خواب دیدم گروهى آمدند از شهر عبور کنند، مخفیانه با هم وعده گذاشتند که خود و جاى خود را پنهان کنند و پس از خرید از بازار و انجام کارهایشان، یکى یکى در محل و یا قهوه خانه اى خاص همدیگر را ببینند. ـ نعوذُبالله ـ مثل قاچاقچى ها و دزدها که از شهر و اهل آن در وحشتند، جدا جدا و یکى یکى در فلان محل یا قهوه خانه یکدیگر را ملاقات کنند. تا اینکه در خواب دیدم دور هم جمع شدند، همه آدم هاى نورانى بودند، به حدى که نمیشناختم رییس آن ها کدام است، و مُعَمم نبودند، جز یکى از آن ها ولى از بس نورانى بودند، تشخیص نمیدادم که او رییس است. یکى از آن ها درباره من چیزهایى میگفت، خبرهایى میداد. یک مرتبه یکى از آن ها به او اشاره کرد که دیگر نگو، و او ساکت شد، از اینجا فهمیدم که رییس همان شخص است و متوجه شدم که مُعَمم در میان آن ها فقط او بود. بله، کار صاحب ما ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ نعوذ بالله به جایى رسیده که یقین داریم بسیارى از حکومت ها، او و یارانش را مفسد و جانى و اخلالگر میدانند و اگر به آنها دسترسى پیدا کنند، اعدام میکنند! اگر ما او را نمیشناسیم، او همه ما را میشناسد و میداند و میبیند. بالاخره، در این عصر بین ما و زعیم ما فاصله افتاده و او گرفتار است، خدا میداند اگر نُواب اربعه زیادتر بودند، چه بلاهایى بر سر آنها میآوردند! اگر چه علماى بزرگى هم چون شیخ مفید ـ قدس سره ـ بوده اند، ولى نواب اربعه از جهاتى راجح بودهاند. هر شخصى باید برنامه اصلاحیه اى براى خود تهیه کند؛ به این صورت که مشخص کند این ها اصول اعتقاداتى است که من به آن ها یقین دارم، در زمینه توحید و نبوت و امامت و... و این ها معتقدات بنده است و از روى دلیل بدان عقیده دارم، خواه اظهار بکنم یا نکنم، و خواه چیزى اتفاق بیفتد، یا نیفتد
آیا با وجود این میشود در این زمان غیبت کارى کرد؟! آیا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمیشود؟! حال اگر مقاتله نشد و یا نکردیم، آیا راهى براى اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهى جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهاى قابل اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟ به گمان بنده این یک راهى است که هیچ کس نمیتواند انکار کند که نشدنى است، و یا این که پیش نمیرود و بى نتیجه و بى فایده است. و در عین حال، اشکالاتى و معذوراتى را که راه هاى دیگر دارند، ندارد. آن راه این است که هر شخصى باید برنامه اصلاحیه اى براى خود تهیه کند؛ به این صورت که مشخص کند این ها اصول اعتقاداتى است که من به آن ها یقین دارم، در زمینه توحید و نبوت و امامت و... و این ها معتقدات بنده است و از روى دلیل بدان عقیده دارم، خواه اظهار بکنم یا نکنم، و خواه چیزى اتفاق بیفتد، یا نیفتد، حتى اگر حکومت، دست سفیانى بیفتد و من مجبور شوم که از روى تقیه به او بگویم: «أَلْحَق مَعَک»؛ (حق با تو است.) ـ چون اگر نگویم کشته میشوم، و یا نزدیکان و دوستانم کشته میشوند ـ اشکالى نداشته باشد. پس از آنکه انسان برنامه خود را درست کرد، باید اول خودش به آن التزام عملى داشته و به آن متعهد شود تا از ناحیه آخرتى خاطر جمع گردد و پس از آنکه خود را با این برنامه اصلاحى اصلاح کرد، میتواند دیگران را، هر چند افراد مُنصِف را، با خود هم عقیده کند، و تدریجا به افراد بگوید که این عقیده من است و این هم دلیل من. به این ترتیب، هر کس میتواند کم و بیش دیگران را در برنامه صحیح خود داخل کند. آن افرادى که به این برنامه عمل میکنند اول خود را اصلاح میکنند و بعد به نوبه خود با فرد سومیمطرح میکنند، و مانند شخص اول او را به طریقه صحیح خود دعوت میکنند. آیا با وجود این میشود در این زمان غیبت کارى کرد؟! آیا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمیشود؟! حال اگر مقاتله نشد و یا نکردیم، آیا راهى براى اصلاح خود و اصلاح دیگران و جامعه داریم یا نه؟ آیا راهى جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهاى قابل اصلاح در جامعه وجود دارد یا خیر؟
بدین ترتیب، هر طالب اصلاحى از روى برنامه و ادله صحیحه وقتى خود را اصلاح کرد، دومی و سومی و چهارمی و ... را اصلاح میکند، و کار به جایى میرسد که محیط و افراد جامعه همه صالح میشوند. آیا این مطلب قابل تشکیک است؟! با این راه، اهل ایمان و عُقلا و اهل انصاف صالح میشوند، و لازم نیست شمشیر به دست بگیریم و با اهل باطل محاربه کنیم و یا با اهل حق محاربه کنیم؛ زیرا در جنگ شروط محاربه لازم است که براى همه و همیشه میسر نیست؛ ولى ما با این راه میتوانیم شرایطى را فراهم نماییم که گروه هاى بسیار و جامعه را اصلاح کنیم و شرط آن چیزى جز اصلاح خود و اصلاح غیر، نیست. اگر کسى در این کار جدى باشد، گمان نمیکنم پشیمان شود، و اگر این برنامه به دست افراد منصف افتاد، دیگرى را اصلاح میکند و آن دیگرى هم همین طور، و در نتیجه، برخلاف امراض مُسرى، اصلاحات مسرى، تحقق پیدا میکند. خداوند متعال میفرماید: «وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنمَآ أَحْیَا الناسَ جَمِیعًا»(2) هر کس یکى را احیا کند، گویا همه مردم را احیا کرده است. منظور از حیات در این آیه شریفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهى در دین است. این راه اصلاح را نباید کَالعَدَم و نشدنى حساب کنیم، و گرنه پشیمان میشویم از این که میتوانستیم عادل و صالح فراهم کنیم و نکردیم، و در وُسع ما بود و قدرت داشتیم که دنیا را به امن و امان و عدالت وادار کنیم و نکردیم.
پی نوشت: 1. بحارالانوار، ج 51، ص 356؛ الغیبة طوسى، ص 384. 2. سوره مائده، آیه 32.
بخش مهدویت تبیان
إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُم از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین میشود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضهی اعمال انسان ها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر میشوند. او قلب و مدار وجود است.»
حقیقت لقای الهیدر دعای ندبه وقتی جریان دعا به حضرت صاحب الزمان (ارواحنافداه) میرسد، چنین عبارتی آمده است: «یَاابْنَ مَنْ دَنَی فَتَدَلیَّ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی دُنّوا وَاْقتِرابا مِنَ اْلعَلِیِّ اْلاَعْلَی»،(1) یعنی میخواهیم از جدایی امام عصر (سلام الله علیه) ناله کنیم و آرزوی وصال داشته باشیم، این آخرین سخن انسان است، گویا کامل ترین مقامی است که در مورد بنده وجود دارد. در قرآن شریف نیز در باره معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آمده است: «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلََّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»(2) سپس نزدیک و نزدیکتر شد تا جایی که به اندازهی دو کمان یا نزدیکتر شد. این درخواست، مرتبهی بسیار بلندی است و به همه کس داده نمیشود، حتی انبیای اولواالعزم اما میتوان به آن نزدیک شد. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) میفرماید: خداوندا این نورانیت و بصیرت قلوب که اولیاء از تو خواستند و خواهش نمودند که به نورانیت آن، واصل به تو شوند، چه بصیرتی است؟ بار الها، این حجب نور که در لسان ائمهی معصومین (علیهم السلام) ما متداول است، چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عزّ قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمی آن هم محرومیم، تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفی به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستی هوشیار فرما.(3) امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از تمام انبیا و اوصیاءشان به جز پیامبر خاتم (صلوات الله علیه و آله) و وصّی ایشان برترند. ایشان بهترین ارتباط را با خداوند دارند. این لطفی از الطاف الهی است که ما از امت این پیامبر و این امام هستیم. در روایات آمده است که انبیای گذشته اگر در جایی گرفتار میشدند به ائمهی معصومین (علیهم السلام) متوسل میشدند، ولی ما با این که جزو امت ایشان هستیم، این قدر عقب افتاده ایم. به راستی چرا باب الله را رها کردهایم؟ ما هنوز به این نور نرسیده ایم، امّا ائمهی معصومین (علیهم السلام) بدان رسیده اند، با این حال، همین نور را نیز حجاب میدانند. در ادامه حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) میفرماید: «در هر صورت برای اهلش همین یک حدیث کفایت میکند تمام عمر خود را صرف کنند برای تحصیل محبت الهی و اقبال وجه الله». اگر انسان ارتباط خود را با خدا قوی کند، خواهد دید که محجوب و محروم نمیشود. برخی از نکات، بسیار عجیب است. از یکی از بزرگان اهل معنی پرسیدم: علت این که عصرهای جمعه دل انسان میگیرد و غمگین میشود چیست؟ فرمود:«چون در آن لحظه قلب مقدّس امام عصر (ارواحنافداه) به سبب عرضهی اعمال انسان ها، ناراحت و گرفته است، آدم و عالم متأثر میشوند. او قلب و مدار وجود است.» پس بیاییم ارتباط خود را قویتر کنیم و رفاقت داشته باشیم؛ آن هم با کسی که بیش از همه به او محتاجیم و گردن ما حق دارد. امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) از تمام انبیا و اوصیاءشان به جز پیامبر خاتم (صلوات الله علیه و آله) و وصّی ایشان برترند. ایشان بهترین ارتباط را با خداوند دارند. این لطفی از الطاف الهی است که ما از امت این پیامبر و این امام هستیم. در روایات آمده است که انبیای گذشته اگر در جایی گرفتار میشدند به ائمهی معصومین (علیهم السلام) متوسل میشدند، ولی ما با این که جزو امت ایشان هستیم، این قدر عقب افتاده ایم. به راستی چرا باب الله را رها کردهایم؟
پی نوشت ها: 1. مفاتیح الجنان،دعای ندبه 2. نجم، آیه 9 3. شرح چهل حدیث،432
بخش مهدویت تبیان در میان مسیحیان از دورانی سخن گفته می شود که در آن بازگشت حضرت عیسی (ع) روی خواهد داد
رجعت مسیح در کتاب مقدس بیش از سی صد بار ذکر شده است و چندین باب کامل به این موضوع اختصاص دارد.[۱] طبق عقیدۀ مسیحیان، مسیح دوباره در آخر الزمان می آید و برنامه نجات را کامل خواهد کرد. آنان بر این باورند که در بازگشت مسیح، جهان روی سعادت را خواهد دید و جهان، پس از ظهور آن منجی در صلح و صفای کامل به سر خواهد برد و جنگ و خون ریزی از جهان رخت بر می بندد و امتی بر امتی شمشیر نخواهد کشید.[۲]
در فرهنگ مسیحی و کتاب مقدس اعتقاد غلبه حق بر باطل در این دوران روشن است و از دیدگاه ایشان منجی مسیح می باشد. او است که پایان جهان را بسیار نزدیک می دید و مردمان را به توبه و بازگشت به سوی خدا دعوت می کرد و می گفت تنها کسانی بخشوده و رستگار خواهند شد که پیش از رسیدن آن روز خود را از گناه شسته و شایستۀ برخورداری از رحمت الاهی باشند.[۳] همچنین در کتاب مقدس برای ظهور منجی علائم و نشانه هایی ذکر شده است که عبارت اند از: مسیح زمانی ظهور می کند که مردم مجرم اند و ظلم دنیا را فرا گرفته است؛ قوم ها و ممالک جهان با یکدیگر به ستیز بر خواهند خواست و در جاهای مختلف، قحطی و زمین لرزه روی خواهد داد؛ بعد از آن مصیبت ها خورشید تیره و تار شده و ماه دیگر نور نخواهد داشت.[۴] آخر الزمان در دین یهود در دین یهود به کرات به «روزهای آخر» یا «روز خداوند» (یوم یهوه) اشاره شده است. روز خداوند روزی است که سیر تاریخ جهان به نقطۀ غایت و کمال خود می رسد. این آیندۀ درخشان در اطراف شخصیت «ماشیح» که از جانب خداوند مأموریت خواهد داشت تا این دوران تازه و پر از شگفتی ها را آغاز کند تمرکز خواهد یافت. تلمود بارها به ماشیح و مأموریت او اشاره کرده است.[۵] زمان ظهور ماشیح به واسطۀ بروز ناراحتی های سیاسی که به جنگ های سخت منجر خواهد گردید، مشخص خواهد شد. چنان که گفته شده است: هر وقت ببینی که دولت ها با هم به جنگ می پردازند منتظر قدوم ماشیح باش چون در دورۀ ابراهیم نیز چنین شد و هنگامی که دولت ها با هم به جنگ پرداختند برای ابراهیم نجات حاصل گردید.[۶] ظهور ماشیح با سختی ها و مشقت های طاقت فرسا همراه خواهد بود و پیش از ظهور او آشفتگی و فساد در جهان به حد اعلی خواهد رسید و مشکلات و سختی های زندگی تقریباً غیر قابل تحمل خواهد شد.[۷] این کشمکش ها و جنگ ها میان دولت های جهان، جنگ های گوگ و ماگوگ (یأجوج و مأجوج) نام دارد.[۸] ، [۹] البته به اعتقاد مسیحیان، عیسی همان مسیح (ماشیح) است که ظهور کرده است و به همین جهت به ایشان عیسی مسیح می گویند. [۱]. انجیل متی، ۲۴و ۲۵؛ انجیل مرقس، ۱۳؛ انجیل لوقا، ۲۱٫ [۲]. اشعیا، ۴:۲٫ [۳]. مرقس، ۱، ۱۴-۱۵، متی ۳، ۲و۶٫ [۴]. یوحنا، ۲، ۱۸، تسالونیکان،۱، ۷-۸٫ [۵]. خدا، جهان، انسان و ماشیح در آموزه های یهود، ص ۲۵۷٫ [۶] پیدایش ۱۴٫ [۷] اشعیا، ۶۰،۲۱؛ حزقیل، ۳۸، ۳۹٫ [۸] همان. [۹] برگرفته از: اصغری، محمد جواد، مجله تخصصی کلام اسلامی، ص ۸۸- ۹۶، تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۶۲ (با تلخیص و ویرایش). برگرفته از اسلام کوئست / ظهور12حضرت مهدي(ع) همنام با پيامبر(ص) و هم لقب با آن وجود شريف است. نام آن حضرت، محمد و لقب او ابوالقاسم است. در بعضي احاديث معتبر، تصريح به اين نام در مجالس عمومي منع شده است.(ترجمه، مكيال المكارم، ج2،ص188)
توضيح سؤال :سوال 1 : مقصود از اهل بيت در آيه تطهير وآيه اهل بيت در آيه حضرت ابراهيم عليه السلام در آيه اول مقصود اهل بيت حضرت ابراهيم و در آيه دوم مقصود اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است. اما اينكه اهل بيت در هرکدام از دو آيه چه کساني هستند بين اهل تسنن وتشيع بحث است . اهل سنت آن را عام براي تمامي بستگان دانسته وشيعيان تنها عده خاصي را مطرح مي کنند . در اين بين شيعيان براي اثبات مدعاي خويش به آيات قرآن روايات اهل تسنن استشهاد مي کنند. اما اهل تسنن چون در اين زمينه از منبع وحي فاصله گرفته اند حتي بين خود نيز در مورد معناي اهل بيت ( که کدام دسته از بستگان هستند ) اختلاف دارند. دليل بر نظر شيعه:اهل بيت در لغت:در لغت عرب اهل الرجل را در مورد خاصه ونزديکان شخص به کار مي برند . پس در ابتدا اهل بيت الرجل شامل زن فرزند وحتي بستگان وي هم مي شود. اهل بيت در اصطلاح قرآن:اما در مورد اصطلاح ديني ،اصطلاح خاصي براي معني اهل وضع شده است : در قرآن مي بينيم که لفظ اهل براي بعضي خاص از خاندان انبيا استعمال شده است و مقصود تمامي نزديکان ايشان نيست . زيرا در قرآن حتي پسر نوح نبي عليه السلام هم از اهل ايشان استثنا شده است . تا چه رسد به همسر( مانند همسر نوح ولوط) قَالَ يَا نُوحُ إنَّهُ لَيسَ مِن أهلِکَ إنَّهُ عَمَلٌ غَيرُ صَالِحٍ (سوره هود آيه 46) خداوند فرمود اي نوح او از خاندان تو نيست او (صاحب) عمل ناشايست است. پس براي فهميدن معناي اهل بيت هر رسولي بايد به منبع وحي تمسک جسته از او معناي اهل بيت را پرسيد . و در مورد اهل بيت رسول خدا بهتر است به روايات نبوي مورد اتفاق شيعه وسني مراجعه کرد. در مورد شان نزول اين آيه سوره احزاب ، اهل تسنن روايت حديث کساء را نقل مي کنند: عن صَفِيَّةَ بِنْتِ شَيْبَةَ، قَالَتْ قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم غَدَاةً وَعَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا). صحيح مسلم: 130/7 ح 6414 عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بيرون رفتند و بر روي دوش ايشان عبايي طرح دار از موي سياه بود . پس حسن بن علي آمد پس او را در زير عبا گرفت . پس حسين آمد و او را نيز وارد کرد . پس علي آمد او را نيز وارد کرد . سپس فرمود : خداوند مي خواهد از شما اهل بيت پليدي ها را دور کند و شما را پاک نمايد . ودعا رسول الله صلى الله عليه وسلم الحسن والحسين وعليا وفاطمة فمد عليهم ثوبا فقال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا سنن النسائي الكبرى ج5/ص113 رسول خدا، حسن حسين علي وفاطمه را خواست پس پارچه اي بر روي ايشان کشيد و گفت خداوندا ايشان اهل بيت من هستند پس بدي را از ايشان دور گردان وايشان را پاک نما 3871 حدثنا محمود بن غيلان حدثنا أبو أحمد الزبيري حدثنا سفيان عن زبيد عن شهر بن حوشب عن أم سلمة أن النبي صلى الله عليه وسلم جلل على الحسن والحسين وعلي وفاطمة كساء ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي وخاصتي أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا فقالت أم سلمة وأنا معهم يا رسول الله قال إنك إلى خير قال هذا حديث حسن وهو أحسن شيء روي في هذا وفي الباب عن عمر بن أبي سلمة وأنس بن مالك وأبي الحمراء ومعقل بن يسار وعائشة سنن الترمذي ج5/ص699 ام سلمه همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود : رسول خدا بر روي حسن ، حسين ، علي وفاطمه عبايي کشيد .پس فرمود که حداوندا ايشان اهل بيت من و نزديکان من هستند . از ايشان پليدي را ببر و ايشان را پاک گردان . ام سلمه مي گويد : از رسول خدا پرسيدم که آيا من همراه ايشان هستم (از اهل بيتم)؟ فرمودند تو بر خوبي هستي (از اهل بيت نيستي اما از نيکاني) . ترمذي گفته است که اين حديث خوبي است و بهترين روايت در اين زمينه است ... الباني در کتاب خود (صحيح سنن الترمذي، الألباني 3: 306 ح 3205) اين روايت را صحيح دانسته است . همچنين اين روايت را حاکم نيشابوري نقل کرده وگفته است: هذا حديث صحيح على شرط البخاري ولم يخرجاه. المستدرك: 416/2، 146/3. اين روايت طبق نظر بخاري ومسلم صحيح است ولي آن را ذکر نکرده اند. همچنين بعد از ذکر روايتي با همين مضمون مي گويد: هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه. المستدرك: 416/2. اين روايت طبق نظر مسلم صحيح است ولي آن را نقل نکرده است. وحتي طبراني در ج3/ص52 از حديث 2662 تا 2673 ده روايت مي آورد که در آنها تصريح به همين مضمون شده است که اهل بيت رسول خدا تنها علي فاطمه حسن وحسين هستند و حتي ام سلمه از همسران رسول خدا در آن مجموعه نيست . نيز احمد بن حنبل و طبراني در ضمن اين روايت نقل کرده اند که ام سلمه گفت : فرفعت الكساء لأدخل معهم فجذبه من يدي وقال: إنّك على خير. مسند أحمد ج 6 ص 323، المعجم الكبير للطبراني ج 3 ص 53 پس من عبا را بالا بردم تا همراه ايشان داخل شوم، پس حضرت آن را از دست من کشيده و فرمودند تو بر خير هستي جالبتر اينکه ابن تيميه که رهبر نظري وهابيون است در مورد ايشان چنين مي گويد : والحسن والحسين من أعظم أهل بيته اختصاصا به كما ثبت في الصحيح أنه دار كساءه على علي وفاطمة وحسن وحسين ثم قال اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا منهاج السنة النبوية ج4/ص561 معني اين عبارت واضح است که خدايا ايشانند که خاندان من هستند پس از ايشان پليدي ها را دور کن وپاکشان گردان در اين عبارت هيچ شرطي براي طهارت اهل بيت قرار داده نشده است .يعني تقواي ايشان فرض شده است . اما در مورد همسران رسول خدا در قرآن مي بينيم که فرموده است : يَا نِسَاءَ النبي لَستُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إن اتَّقَيتُنَّ (سوره احزاب آيه 32) اي زنان رسول خدا مانند بقيه زنان نيستيد اگر تقوا داشته باشيد. نيز در بعضي رويات صحيحه اهل تسنن آمده که بعضي از بزرگان صحابه صريحا همسران رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم را جزو اهل بيت نمي دانند: عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ دَخَلْنَا عَلَيْهِ فَقُلْنَا لَهُ لَقَدْ رَأَيْتَ خَيْرًا لَقَدْ صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَصَلَّيْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الْحَدِيثَ بِنَحْوِ حَدِيثِ أَبِي حَيَّانَ غَيْرَ أَنَّهُ قَالَ أَلَا وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ أَحَدُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ مَنْ اتَّبَعَهُ كَانَ عَلَى الْهُدَى وَمَنْ تَرَكَهُ كَانَ عَلَى ضَلَالَةٍ وَفِيهِ فَقُلْنَا مَنْ أَهْلُ بَيْتِهِ نِسَاؤُهُ قَالَ لَا وَايْمُ اللَّهِ إِنَّ الْمَرْأَةَ تَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنْ الدَّهْرِ ثُمَّ يُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ إِلَى أَبِيهَا وَقَوْمِهَا أَهْلُ بَيْتِهِ أَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِينَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ صحيح مسلم ج4/ص1874 كتاب فضائل الصحابة باب من فضائل علي بن أبي طالب پس گفتيم (از زيد بن ارقم) که اهل بيت رسول خدا کيانند؟ همسران او؟ پاسخ داد : نه قسم به خدا که زن چند وقتي با شوهرش خواهد بود سپس وي را طلاق داده وبه نزد خانواده اش وبستگانش باز مي گردد . غير از اين روايت روايات ديگري هم آمده است که در مضمون با اين روايت مخالف است اما همانطور که گفته شد علت اين اختلاف عدم استفاده از قرآن وکلام خود رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است . اما ما در ابتدا با استفاده از قرآن مشخص کرديم که در نظر دين اهل بيت هر پيغمبري عده خاصي هستند . سپس با روايات خود اهل تسنن از رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم مصداق آن را مشخص نموديم.
موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) اعوذ و بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَيْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِاز فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلى اللّه عليه
|
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |