^︵^ عشق مجازی ^︵^

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ ^︵^ عشق مجازی ^︵^ خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 

حر بن یزید از شهدای كربلا

طبری گوید:

چون عمر بن سعد آماده حمله شد. حر به او گفت: آیا با این مرد می‌جنگی؟ گفت: آری به خدا جنگی كه آسانترین آن افتادن سرها و جدا شدن دستها باشد. گفت: آیا به هیچ كدام از آنچه پیشنهاد كرد، راضی نمی‌شوید؟ عمر سعد گفت: اگر كار دست من بود چنان می‌كردم، ولی امیر تو نمی‌پذیرد. حر آمد و كنار از مردم ایستاد. قره بن قیس از قبیله خودش نیز با او بود. پرسید: ای قره! آیا امروز اسب خود را آب داده‌ای؟ گفت: نه. گفت نمی‌خواهی سیرابش كنی؟ (می‌گوید) به خدا پنداشتم كه می‌خواهد از آنان دور شود و شاهد جنگ نباشد و نمی‌خواهد وقتی چنین می‌كند او را ببینم و می‌ترسد گزارش دهم.

 گفتم: سیراب نكرده‌ام، می‌روم آبش دهم. از آنجا كه حر بود كناره گرفتم. به خدا اگر مرا از تصمیم خودش آماده ساخته بود همراه او به حسین ـ علیه السلام ـ می‌پیوستم. او بتدریج به حسین ـ علیه السلام ـ نزدیكتر می‌شد. مردی از قوم او به نام مهاجرین بن اوس گفت: ای حر می‌خواهی چه كنی؟ حمله كنی؟ ساكت ماند و بیم او را فرا گرفت. به وی گفت: حر! كار تو شك آور است. به خدا تو را هرگز در چنین حالتی ندیده بودم. اگر از من درباره شجاعترین فرد كوفیان می‌پرسیدند از تو نمی‌گذشتم. این چه حالت است كه داری؟

گفت: به خدا قسم خود را در میان بهشت و دوزخ مخیر می‌بینم. به خدا چیزی را بر بهشت نخواهم برگزید، هر چند قطعه قطعه و سوزانده شوم. بر اسب خود نواخت و به امام حسین ـ علیه السلام ـ پیوست و گفت: ای پسر پیامبر! فدای تو گردم! من همانم كه تو را از برگشتن مانع شدم و در راه، همراهی‌ات كردم و تو را در این سرزمین فرود آوردم. به خدای یكتا قسم ! باور نمی‌كردم كه اینان پیشنهاد تو را رد كنند و با تو چنین رفتار نمایند. پیش خود می‌گفتم: طوری نیست اگر كمی مطیع آنان باشم تا مرا از نافرمانان نشمارند. آنان این پیشنهاد را از حسین ـ علیه السلام ـ خواهند پذیرفت. به خدا اگر می‌دانستم از تو نمی‌پذیرند، با تو این رفتار را نمی‌كردم. اینك توبه كنان به درگاه خدا پیش تو آمده‌ام و و آماده‌ام در برابر تو فداكاری كنم و كشته شوم. آیا توبه‌ام پذیرفته است؟

امام فرمود: آری، خدا توبه‌ات را می‌پذیرد و می‌آمرزد. نامت چیست؟ گفت: حر بن یزید. فرمود: تو آزادی، همان گونه كه مادرت تو را حر نامیده است. تو به خواست خدا هم در دنیا آزادی هم در آخرت. فرود آی. گفت: سواره باشم بهتر است. ساعتی سواره بر اسب با آنان می‌جنگم، سرانجامِ كار فرود آمدن است. امام فرمود: رحمت خدا بر تو! هرچه دوست داری. حر نزد اصحاب خود بازگشت و خطاب به آنان گفت: ای گروه مردم! آیا یكی از این پیشنهادها را كه حسین ـ علیه السلام ـ دارد نمی‌پذیرد تا خداوند شما را از جنگ با او معاف دارد؟ گفتند: با عمر سعد كه فرمانده است صحبت كن.

 همان سخنان قبلی را با او گفت. عمر سعد گفت: دوست دارم اگر راهی داشتم چنان می‌كردم. آنگاه گفت: ای كوفیان! مادرتان به عزایتان بنشیند. او را فراخواندید، اینك كه آمده، تسلیم دشمنش كردید؟ می‌پنداشتید كه در راهش كشته می‌شوید، اینك بر او هجوم آورده‌اید تا بكشیدش؟ او را نگه داشته و خشمگین ساخته و از هر سو احاطه‌اش كرده‌اید و نمی‌گذارید به شهرهای بزرگ خدا برود و خود و خاندانش ایمن باشند و در دست شما همچون اسیری است كه از او كاری ساخته نیست و او و زنان و فرزندان و یارانش را از این آب جاری فرات كه یهودی و مسیحی و نصرانی و هر دیو و ددی از آن می‌نوشد، جلوگیری كرده‌اید. اینك آنان بی‌تاب تشنگی‌اند! چه بدرفتاری‌ای با فرزندان پیامبر كردید! خداوند در روز تشنگی (قیامت) سیرابتان نكند، اگر توبه نكنید و هم اكنون و همین امروز دست از دشمنی با او بر ندارید.

پیاده نظام دشمن او را هدف تیرهای خود قرار دادند. [5]

خوارزمی می‌گوید:

چون حر به حسین ـ علیه السلام ـ پیوست، مردی از بنی تمیم به نام یزید بن سفیان گفت: به خدا اگر حر را ببینم، با نیزه در پی او خواهم رفت. در همان هنگام كه او می‌جنگید و گوش و پیشانی اسبش زخم برداشته و خون از آن جاری بود، حصین بن نمیر به وی گفت: این همان حری است كه آرزویش را داشتی. می‌خواهی كاری كنی؟ گفت: آری، و به سوی حر شتافت. حر بی‌درنگ او را به قتل رساند. چهل سواره و پیاده را هم كشت. پیوسته می‌جنگید تا آنكه اسب او را پی كردند و حر پیاده می‌جنگید و چنین رجز می‌خواند:

اگر اسبم را پی كردید، منم آزادزاده‌ای دلاورتر از شیر بیشه‌ها. هنگام حمله سست نمی‌شوم و هنگام پایداری هرگز فرار نمی‌كنم.

جنگید تا به شهادت رسید. اصحاب امام، پیكرش را از میدان آورده، نزد حسین ـ علیه السلام ـ گذاشتند. هنوز رمقی در تن داشت. امام خاك از چهره‌اش می‌زدود و می‌فرمود: تو همان گونه كه مادرت تو را نامیده، حر و آزاده‌ای، آزاده در دنیا و آخرت. برخی اصحاب امام حسین، نیز امام سجاد ـ علیه السلام ـ در سوك او شعر سرودند و حماسه و فداكاری او را ستودند.[6]

ابن نما با سند خود ذكر می‌كند كه حر به امام حسین ـ علیه السلام ـ گفت:

چون ابن زیاد مرا به سوی تو فرستاد، از قصر او بیرون آمدم، از پشت سرم ندایی شنیدم كه می‌گفت: ای حر! تو را مژده باد به نیكی! چون برگشتم، كسی را ندیدم. پیش خود گفتم: به خدا كه این مژده نیست، من برای مبارزه با حسین ـ علیه السلام ـ می‌روم! فكر نمی‌كردم كه از تو پیروی كنم. امام فرمود: به خیر و پاداش رسیدی.[7]

 


 


اندیشه قم/گرد آوری:گروه بزرگان و مشاهیر تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/famous_man.html

[5] . تاریخ طبری، ج 3، ص 320.

[6] . مقتل الحسین، ج 2، ص 10.

[7] . مثیر الأحزان، ص 59.

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:46 ] [ حبیب ]

[ ]

سيد نعمت الله جزائرى در كتاب انوار النعمانيه بيان كرده : چون شاه اسماعيل صفوى بغداد را تصرف كرده ، براى زيارت قبر حضرت سيدالشهدا عليه السلام به كربلا مشرف شد. از بعضى مردم شنيد كه به جناب حر طعن مى زنند.
پس خودش نزد قبر حر رفت و امر كرد قبر را نبش ‍ كردند. چون به جسد حر رسيدند، ديدند بدن تازه و مانند همان روزى است كه شهيد شده و ديدندكه بر سرش پارچه اى بسته شده .
به شاه خبر دادند كه چون روز عاشورا ضربتى كه بر سر مبارك حر رسيده بود خون جارى مى شد، امام عليه السلام اين پارچه را بر سر او بست و به همان حالت دفن شد. پس شاه امر كرد كه آن پارچه را باز كنند تا به قصد تبرك آن را براى خود بردارد. چون آن پارچه را باز كردند، خون از همان موضع سر بيرون جهيد. با پارچه ديگرى سر مبارك را بستند، فايده نكرد و همان طور خون جارى مى شد. به ناچار به همان پارچه اما عليه السلام آن زخم را بستند و خون قطع شد. پس شاه حسن حال و مقام حر را دانست ، پس قبه و بارگاه بر آن قبر بنا كرد و خادمى بر آن گماشت.
منبع : کتاب چهره درخشان حسین بن علی

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:45 ] [ حبیب ]

[ ]

ادب اصحاب امام حسين عليه‏السلام

 

ـ عباس بن على يا ابوالفضل العباس را كه معروف حضور همه عاشوراشناسان و عاشورا پيشگان است نيز مى‏شناسيد كه در تبيين مقام ومنزلت ايشان آمده است: «انّ له عندالله درجة يغبطه بها جميع الشهداء.»(45) يعنى: او پيش خدا مقامى دارد كه تمام شهدا به حال او رشك مى‏برند. چرا نباشد؟!

 او عارفتر، موحّدتر و عابدتر از همه و ولايت‏شناستر و ولايت‏مدارتر از همه بود؛ او كه وقتى أمان نامه براى او آوردند و او و برادرانش را صدا زدند از سر ادب در برابر امام و ولىّ خويش، اعتنايى نكرد و پاسخى نداد تا به فرمان امام و ولىّ خويش پاسخ دهد؛ پاسخى از سر مهر و معرفت و ولايت تاريخى.(46)

 به همين جهت، است كه به او «پدر فضايل» گفته‏اند. به راستى كه همه ارزشهاى دينى و صفات پسنديده دينى از آگاهى، عشق و محبت، بندگى، ولايت‏پذيرى، خلوص، صفا، وفا، شجاعت و مجاهده را در خويشتن به ظهور رساند. او بريده از كثرت بود و عاشق وحدت، رهيده از خود و رسيده به خدا بود. او كه از سر ادب هماره حسين بن على عليه‏السلام را امام و آقا و سيّد و مولايش خطاب مى‏كرد و از سر ادب در برابر فاطمه زهرا عليهاالسلام (كه هنگام شهادتش به ديدارش آمد و او را فرزند خطاب كرد،

 امام حسين عليه‏السلام را «برادر» صدا زد و فرياد استغاثه‏اش را با «يا اخا ادرك اخاك!»(47) سرود تا سرود ولايت و شهادت را نيز در توحيد و ادب و ارادت نشانه بگيرد يا قبل از شهادت در كنار نهر علقمه آب را بر روى آب ريخت و سيماى امام و صورت اهل بيت امام عليه‏السلام را در آينه آبِ كف دست ديد و آب را ننوشيد؛ در حالى كه تشنه بود و جان عطشناك داشت و از اين ايثار به آن نثار رسيد و ادب را در همه حالات و حركاتش متبلور ساخت. پس ابوالفضل عليه‏السلام مظهر تام ادب رحمانى و حدّنگهدارى الهى و آراستگى به صفات پسنديده بود و پروريدگى‏اش را در دامان على عليه‏السلام در جريان واقعه عاشورا نشان داد.

2ـ حرّ را مى‏شناسيد؟ زندگى او را مطالعه كرديد؟ سابقه و لاحقه‏اش را ديديد؟(48) به راستى چرا حر در تحيّر و ترديد ميان دو راه بهشت و جهنم و حسين و يزيد و خدا و خود، آخرت و دنيا؛ راه بهشت، حسين عليه‏السلام خدا و آخرت را برگزيد و بزرگترين انتخاب تاريخ را به رخ جهانيان كشيد و از ولايت ظلم و ظلمت، به ولايت عدل و نور در آمد و از فرش تا عرش را در پرتو ولايت طى كرد.

 حد خويش را شناخت و از قلمرو وجودى‏اش تجاوز نكرد؛ چرا در پاسخ امام عليه‏السلام كه فرمود مادرت به عزايت بنشيند عرضه داشت افسوس كه مادرت زهرا عليهاالسلام دخت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است و در اقامه نماز پشت سر امام حسين عليه‏السلام ايستاد و نماز را به جماعت خواند؟ آيا اينها مقدمه‏اى براى توبه و انقلاب عليه خويشتنِ تجاوز شده و بازگشتى به حدّشناسى و حدنگهدارى نبوده است؟

آيا زمينه‏اى براى رهيدن از خود و رسيدن به خدا نبود؟ آيا در نَوَرديدن فاصله ديدار الستى تا ديدارى در بهشت برزخى و قيامت كبرى نبوده است؟ آيا لقاء الله و شهادت، از رهگذر ادب داشتن در محضر انسان كامل و حجت بالغه حق و ولىّ الله و خليفة‏الله روزى حرّ نشده است؟

پس معرفت، ديندارى، عبوديت و توحيد حرّ كه پوشيده مانده بود با تصرّف ولايى ولايت الهى حسين و هدايت باطنى و ولايى آن امام هُمام، شامل حال حر بن يزيد رياحى شده است كه حر پرورده مكتب نبوى و علوى بود و فرجام او با اسلام حسينى و شهادت در ركاب امام زمانش حسين بن على عليه‏السلام پيوند يافت. حرّ مجذوبان سالك و محبوبان محبّ بود.

3ـ امّ وهب، را نيز كم و بيش مى‏شناسيد و حماسه انقلابى و جهادى كه ايجاد كرد؛ چه اين كه وهب خود مهاجر مجاهدى بود كه دست از همه تعلّقات و حتّى تعيّنات كشيد. وهب و همسر او، زفاف خويش را به زفاف وصال به امام حسين عليه‏السلام و قرار گرفتن در بزم ديدار با خدا و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على عليه‏السلام و زهراى مرضيه عليهاالسلام سپرى كردند.

 از خود گذشتند تا به او رسيدند و بين خود با خدا، حسين عليه‏السلام را كه آينه‏دار جمال و جلال الهى بود، واسطه گرفتند و از بستر ولايت به شبستان شهادت راه يافتند، جنگيدند و خون دل خويش تقديم محبوب كردند و به لقاء الله رسيدند اما امّ وهب خود، حماسه در حماسه و جهاد در جهاد خلق كرد و مصداق «ابرار» گشت كه «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»(49) به همين جهت، آنچه دوست داشت تقديم دوست كرد و وقتى سر فرزند شهيدش را براى او آوردند، پس از نگاهى به سر خونين فرزند عرضه داشت «سرى كه به محبوب داده شد پس گرفتنى نيست.»

 كه در چنين سرى سرّى نهفته بود و پيام ابدى به دل تاريخ فرستاد تا از ماوراء تاريخ هماره انسان مُستكمل در پرتو انسان كامل و مكمّل به كمال خويش برسد؛ خواه مرد باشد، خواه زن كه فرهنگ قرآنى است و مژده نيل به حيات طيّبه.(50) پس أم وهب چون وهب و تازه عروسش ادب مع‏الله داشتند.(51)

4ـ حضرت زينب عليهاالسلام قهرمان كربلا كه رهبرى ظاهرى قيام كربلا را پس از عصر عاشورا به عهده گرفت و اين عالمه غيرمعلمه و عقيله بنى‏هاشم توانست على‏گونه و زهراوار از امامت و ولايت پاسدارى نمايد و خود مظهر سير و سلوك در هفت شهر عشق از مدينه تا كوفه، از كوفه تا مدينه، از مدينه تا كربلا، از كربلا تا كوفه، از كوفه تا شام، از شام تا مدينه و از مدينه تا شام با همه حوادث تاريخى و طاقت فرسا باشد كه همه را در پرتو معرفت و عبوديت و بر مدار و محور ولايت طىّ كرده است.

 با على عليه‏السلام ، امام حسن عليه‏السلام ، امام حسين عليه‏السلام و امام سجاد عليه‏السلام توانست منازل سير و سلوك را بپيمايد و وارث همه مصائب و رنجهاى سير و سلوك باشد و رياضتهاى طاقت‏سوز را متحمل شود و صبر را معنا نمايد.

 آرى! زينب، تجسم عينى و تمام عيار ادب الهى و توحيدى و ادب ولايى است و سالكان مؤدب و ادب پيشگان سالك بايد بر سر سفره او بنشينند و معرفت‏اندوزى و ادب‏آموزى نمايند. او كه همه هستى‏اش عشق به حسين عليه‏السلام بود و شرط ضمن عقدش، بودن با حسين عليه‏السلام و همراهى هميشگى با او. از نشانه‏هاى ادب اخلاقى و سلوكى‏اش اين بود كه وقتى امام على عليه‏السلام از او خواست بگويد يك گفت يك اما «دو» را نگفت و چنين دليل آورد كه غير از «يك» چيزى نيست؛(52) يعنى با ذهن، ضمير، فكر و ذكر توحيدى زندگى كرد و زينت پدر (زين اب) شد.

 در عصر امام حسين عليه‏السلام نيز از خط توحيد و صراط نورانى ولايت خارج نشد و وقتى در عاشورا فرزندانش در ركاب امام و برادرش به شهادت رسيدند، آگاهانه از خيمه خارج نشد تا مبادا چشمان امام به او بيفتد و شايد قدرى شرمندگى و ناراحتى براى امام پيش آيد يا وقتى على اكبر فرزند رشيد امام حسين عليه‏السلام كه شبيه‏ترين افراد به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از حيث خَلق و خُلق بود، به شهادت رسيد و امام بى‏تاب گشت

 از خيمه بيرون آمد تا غيرت حسينى را به جوش آورد و امام حسين عليه‏السلام را متوجه خويش سازد و از آلام و دردهاى امام و برادرش بكاهد و التيامى بر زخم دل و درون سينه امام باشد. به فرمان امام عليه‏السلام صبر را پيشه ساخت، از امام زين‏العابدين مراقبت كرد، دختران و فرزندان امام را نيز مراقبت نمود و پس از شهادت امام عليه‏السلام قافله‏سالار كاروان حسينى شد و در حيات امام و پس از شهادت امام در همه اطوار و احوال، ادب را رعايت كرد.

5ـ به تعبير استاد شهيد مطهرى رضى‏الله‏عنه نهضت عاشورا و حادثه كربلا «جنبه توحيدى و عرفانى»، جنبه پاكباختگى در راه خدا و ماسواى خدا را هيچ انگاشتن» نيز داشت كه در كنار جنبه‏هاى ديگر مثل حماسه‏سازى و پرخاشگرى، موعظه و نصيحت و فضايلى چون: مروّت، ايثار، مساوات اسلامى و... را نيز در بر داشته است

آفريننده اين همه سجاياى ارزشى و اخلاقى كريمانه و ادب اسلامىِ و فضايل الهى، تربيت‏يافتگان مكتب امام حسين عليه‏السلام ؛ يعنى همه اصحاب عام و خاص آن امام همام بوده‏اند؛ از حبيب بن مظاهر كه دست پرورده پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، على عليه‏السلام ، امام حسن عليه‏السلام و امام حسين عليه‏السلام بود تا زُهير بن قين تا جون غلام ابوذر و غلام امام حسين عليه‏السلام و تا على اكبر، على اصغر، قاسم بن الحسن عليه‏السلام و... .

 اعلام وفادارى همه اصحاب غير بنى هاشم در آستانه شب عاشورا، تجلى ادب و اخلاق بود. همه آنها در ادب‏شناسى و ادب‏گرايى الگو بوده و معيارى براى خودشناسى و خودنگهدارى ما هستند كه خويشتن را با آينه وجود آنها نقد نماييم و پشت سر آنها حركت كرده و به خويشتن خويش برگرديم؛ حتى طفلى (در كربلا نه يا ده طفل شهيد شدند.)(53)

خود فرزند شهيد بوده است و از امام اجازه به ميدان رفتن خواست و امام اجازه نداد (چون پدرش شهيد شده بود) و فرمود: شايد مادرش راضى نباشد؟ عرضه داشت يا ابا عبدالله! اصلاً اين شمشير را مادرم به كمر من بسته است و او مرا فرستاده تا به ميدان بروم و جانم را فداى جان شما نمايم تا اجازه گرفت. ادب را بنگريد! حتى طفل نابالغ ركاب امام حسين عليه‏السلام نيز معرفت دارد و آراسته به فضائل اخلاقى و توحيدى است.)

حال اين طفل، پسر مسلم بن عوسجه يا حرث بن جناده يا... بود، معلوم نشد.(54) او در معرفى خويش در ميدان مبارزه، منطقى را برگزيد كه گوى سبقت از همه ربود؛ وسط ميدان فرياد زد:

اميرى حسين و نعم الامير سرور فؤاد البشير النّذير(55)

يعنى: من كسى هستم كه امير من و رهبر و مولايم حسين است كه مايه خوشحالى قلب پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بوده است.(56)

آيا اين تربيت يافتگان مكتب حسين عليه‏السلام الگوهاى كامل ادب الهى نيستند؟ آيا سالكان كوى اخلاق و عرفان نبايد به آنها اقتدا نمايند؟ همه اصحاب امام از خرد و كلان، زن و مرد، پير و جوان، بنى هاشم و غير بنى هاشم، داراى فضايلى بودند و الگوى ادب؛ اگر چه مراتب و درجات بين آنها مختلف است كه عاشورا خود ادبستان است و فرهنگستان كمال اخلاقى ـ عرفانى.


رواق اندیشه /گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html

 پی نوشتها

45ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 44، ص 298؛ شيخ عباس قمى، سفينة‏البحار، ج 6، ص 133؛ مرتضى مطهرى، پيشين، ص 667؛ عبدالله جوادى آملى، حماسه و عرفان، نشر اسراء، چاپ اول، 1377.

46ـ سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 7، ص 430؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 246.

47ـ همان.

48ـ ر.ك.: پرسشها و پاسخ‏هاى برگزيده ويژه محرم، صص 272ـ269، مركز فرهنگى نهاد رهبرى در دانشگاه‏ها، چاپ اول، 1382.

49ـ آل‏عمران / 92.

50ـ نحل / 87.

51ـ البته در رابطه با زن وهب مطالب ديگر نيز گفته شده است. ر.ك.: مرتضى مطهرى، پيشين، صص 392ـ391.

52ـ حماسه و عرفان، صص 272ـ271 (پاورقى). البته برخى، اين مسأله را در مورد حضرت ابوالفضل گفته‏اند. همچنين بايد بررسى شود كه «زينب» ذكر شده در اين قضيه، همان زينب كبراست يا ام كلثوم است.

53ـ همان، ص 392.

54ـ همان، صص 393ـ392. آيت الله جوادى آملى او را فرزند جنادة بن كعب انصارى دانسته است. حماسه و عرفان، ص 246.

55ـ محمدباقر مجلسى، پيشين، ج 45، ص 27.

56ـ مرتضى مطهرى، پيشين، صص 393 ـ 392.

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:44 ] [ حبیب ]

[ ]

 عبدالله بن عمیر از شهدای كربلا

 

طبری به نقل از ابومخنف و او از قول ابوجناب روایت كند:

مردی از ما به نام عبدالله بن عمیر از بنی عُلیم ساكن كوفه شده، در نزدیكی چاه جعد از قبیله همدان خانه‌ای گرفته بود. از بنی نمر همسری داشت به نام ام وهب دختر عبد. در نُخلیه، كوفیان را دید كه سان دیده می‌شوند تا به نبرد امام حسین ـ علیه السلام ـ اعزام شوند. از آنان پرسید. گفتند: به نبرد با حسین پسر فاطمه دختر پیامبر می‌روند. گوید: به خدا شیفته جهاد با مشركان بودم و امیدوارم ثواب جنگ با اینان كه با پسر دختر پیامبرشان می‌جنگند، نزد خدا كمتر از پاداش جهاد با مشركان نباشد. نزد همسر خود رفت و آنچه را شنیده بود باز گفت و تصمیم خود را به وی گفت. زنش گفت: كار درستی است و بهترین كار توست، چنان كن و مرا هم با خودت ببر.

شبانه نزد حسین ـ علیه السلام ـ رفت. چون ابن زیاد نزدیك حسین ـ علیه السلام ـ شد تیر انداخت و مردم را هدف قرار داد، یسار غلام زیاد بن ابی سفیان و سالم غلام ابن زیاد به میدان آمدند و حریف طلبیدند.

حبیب بن مظاهر و بریر از جا برخاستند. امام به آنان فرمود: شما بنشینید. عبدالله بن عمیر برخاست و از امام اذن میدان خواست. امام كه او را دید، با قامتی رشید و بازوهای محكم و سینه‌ای ستبر فرمود: فكر می‌كنم او حریفان را بكشد. اگر می‌خواهی برو. به میدان رفت. پرسیدند: كیستی؟ خود را معرفی كرد. گفتند: تو را نمی‌شناسیم، زهیر یا حبیب یا بریر بیاید. یسار جلو سالم ایستاده بود. عبدالله بن عمیر به او گفت: ای فرزند زن نابكار! از مبارزه كسی از مردم ناخرسندی؟ هیچ یك از اینان ب

ه جنگ تو نمی‌آیند مگر آنكه از تو بهتر باشد. پس حمله‌ای كرد و با شمشیر بر او زد و او را افكند. سرگرم نبرد با او بود كه سالم به او حمله كرد. یاران امام ندا دادند كه مواظب باش كه برده رسید. تا به خود بجنبد او رسید و ضربتی زد. عبدالله با دست چپ جلو ضربه را گرفت كه انگشتانش پرید. عبدالله بر او تاخت و او را كشت و سرگرم خواندن این رجز شد:

اگر مرا نمی‌شناسید من پسر كلب و از دودمان عُلیم هستم و این افتخار مرا بس. دلاوری غیورم، نه زار و زبون هنگام مصیبت. ای ام وهب! من برا تو عهده‌دار می‌شوم كه با نیزه و شمشیر، شجاعانه با ایشان بجنگم، نبرد بنده‌ای مؤمن به پروردگار.

همسرش ام وهب عمودی برداشت و به طرف همسرش آمد، در حالی كه می‌گفت: پدر و مادرم فدای تو در راه دودمان پاك پیامبر بجنگ. شوهر می‌كوشید تا او را نزد زنان برگرداند. او هم پیراهن شوهر را گرفته بود و می‌گفت: تو را رها نمی‌كنم تا آنكه همراه تو به شهادت برسم. امام حسین ـ علیه السلام ـ صدایش كرد و فرمود: خدا پاداش خیر به دودمانتان بدهد، پیش زنان برگرد و با آنان بنشین. جهاد بر زنان نیست. وی نزد بانوان برگشت.

عمرو بن حجاج كه فرمانده جناح راست دشمن بود حمله كرد. چون به حسین ـ علیه السلام ـ نزدیك شد، تیراندازان به زانو نشستند و نیزه‌داران نیزه‌ها را به طرف او گرفتند. سواره‌های آنان از نیزه‌داران جلوتر نیامدند. چون خواستند برگردند، به طرف آنان تیر انداختند و عده ای را كشته، جمعی را مجروح كردند.[1]

نیز گوید:

همسر عبدالله بن عمیر از خیمه‌گاه بیرون آمد و به طرف شوهرش رفت و بر بالین او نشست و خاك از چهره‌اش می‌زدود و می‌گفت: بهشت گوارایت باد! شمر به غلامی به نام رستم گفت: با گرز بر سر آن زن بزن. او هم گرز بر سر او زد و همان جا به شهادت رسید. [2]

محمد بن ابی طالب گوید:

حدیثی دیدم كه این وهب، مسیحی بود. او و مادرش به دست امام حسین ـ علیه السلام ـ مسلمان شدند. در جنگ، 24 پیاده و 12 سواره را كشت، آنگاه اسیر شد. او را نزد عمر سعد بردند. گفت: سخت می جنگیدی! آنگاه دستور داد گردنش را زدند و سر او را به طرف لشكرگاه امام پرتاب كردند. مادرش آن سر را گرفت و بوسید. سپس آن را به طرف سپاه عمر سعد پرتاب كرد. به مردی خورد و او را كشت. پس از آن چوب خیمه را برداشت و حمله كرد و دو نفر را به هلاكت رساند. امام حسین ـ علیه السلام ـ به او فرمود: ام وهب ! خدا امیدت را ناامید نمی‌كند.[3]

سید محسن الامین پس از نقل داستان عبدالله بن عمیر كلبی و همسرش ام وهب گوید:

در حاشیه «لواعج الأشجان» گفته‌ایم كه بین داستان عبدالله بن جناب كلبی و داستان این وهب، از مورخان اشتباهی پیش آمده و درست همان است كه اینجا ذكر كردیم. احتمال است كه هر دو نفر، یكی باشند و وهب با ابووهب و حباب با جناب اشتباه شده باشد. [4]

 


اندیشه قم/گرد آوری:گروه بزرگان و مشاهیر تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/famous_man.html

[1] . تاریخ طبری، ج 3، ص 321.

[2] . همان، ص 326.

[3] . تسلیه المجالس، ج 2، ص 287.

[4] . اعیان الشیعه، ج 1، ص 604 و لواعج الأشجان، ص 114.

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:43 ] [ حبیب ]

[ ]

سرگذشت شبث بن ربعی

شبث بن ربعی از چهره های متلون تاریخ، ابتدا از یاران امیرالمومنین علی علیه السلام و در آخر کارش از دشمنان اهل بیت علیه السلام و از قاتلین حسین بن علی علیه السلام و ..... او از طائفه «بنی تمیم» و از شخصیت های معروف کوفه بود. سال 36 هجری قمری از یاران علی بن ابیطالب در بین فرماندهان علی علیه السلام و در کنار "مالک اشتر و حجربن عدی" و قبل از جنگ صفین از طرف علی علیه السلام همراه "عدی بن حاتم" نزد معاویه رفت و با او سخنانی گفت و او را دعوت به اطاعت از امیرالمومنین علیه السلام کرد.

در جنگ صفین، در رکاب علی علیه السلام و فرماندهی جناح چپ سپاه علی ابن ابیطالب را داشت. ولی در جنگ با خوارج در مسیر حرکت حضرت به طرف «نهروان» او و اشعث بن قیس و عمروبن حریث از اطاعت حضرت بیرون رفته و دیگران را باز داشتند و به خوارج پیوستند. آنها در یک تفریح دوستانه بطور مسخره، یک سوسمار را دست به دست داده و می گفتند با علی علیه السلام بیعت کردیم. علی از اینکار زشت و از آینده آنها خبر داد و گفت به خدا قسم شما دو نفر (اشاره به عمروبن حریث) با فرزندم حسین خواهید جنگید. بر ضد عثمان شورید ولی بعدا توبه کرد و بعد از قتل عثمان نامه ای به معاویه نوشت و او را متهم به کوتاهی در حمایت از عثمان نمود و نوشت که: تو دوست داشتی تا عثمان کشته شود و آن را بهانه قرار دهی و وقتی معاویه درخواست داشت تا عمار یاسر را به عنوان قاتل عثمان در اختیار او قرار دهد، شبث به عنوان نماینده امام با او محاجه و اعتراض کرد.

شبث بن ربعی در جای دیگر تاریخ

شبث از جمله کسانی است که در واقعه عاشورا به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و حضرت را به کوفه دعوت کردند. روز عاشورا نیز امام حسین علیه السلام در اولین سخنرانی مفصل خود که خطاب به کوفیان داشت از او نام برد و فرمود: یا شبث بن ربعی و یا .... مگر شما به من ننوشتید که ... الی آخر! شبث در این واقعه فرمانده نیروهای پیاده لشگر دشمن (عمر سعد) در کربلا بود و در قتل حسین بن علی شرکت داشت. بعد از واقعه عاشورا به شکرانه کشته شدن حسین، مسجدی را در شهر کوفه تجدید بنا کرد. او بعدا همراه مختار ثقفی به خونخواهی حسین علیه السلام در آمد و رئیس پلیس مختار شد سپس در کشته شدن مختار حضور داشت سرانجام این مرد خبیث در سن هشتاد سالگی در کوفه از دنیا رفت.

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:42 ] [ حبیب ]

[ ]

عمر بن قرظه انصاری از شهدای كربلا

سید بن طاووس گوید:

عمرو بن قرظه انصاری بیرون آمد. از امام حسین ـ علیه السلام ـ اذن طلبید. امام به او اجازه میدان داد. نبردی شایسته و مشتاقانه به بهشت نمود. گروه زیادی از حزب ابن زیاد را كشت. هیچ تیری به سوی امام نمی‌آمد جز آنكه با دستش جلو آن را می‌گرفت و سینه در برابر شمشیرها سپر می‌ساخت و آسیبی به حسین ـ علیه السلام ـ نمی‌رسید تا آنكه مجروح شد. رو به امام حسین ـ علیه السلام ـ كرد و گفت: ای پسر پیامبر! آیا وفا كردم؟ امام فرمود: آری، تو پیش از من در بهشتی. سلامم را به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برسان و بگو كه من نیز در پی می‌آیم. آن قدر جنگید تا به شهادت رسید.[10]

طبری می‌گوید:

عمر و بن قرظه انصاری برای نبرد در ركاب حسین ـ علیه السلام ـ بیرون آمد. رجز می‌خواند و می‌جنگید تا آنكه كشته شد. او از یاران امام حسین بود و برادرش در سپاه عمر سعد بود. برادرش صدا زد: ای حسین! ای دروغگو پسر دروغگو! برادرم را گمراه كردی و او را به كشتن دادی. امام فرمود: خداوند برادرت را گمراه نكرد، بلكه هدایتش فرمود و تو را گمراه كرد. گفت: خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم یا در جنگ با تو كشته نشوم. بر امام حمله كرد. نافع بن هلال راه بر او بست و با نیزه‌ای او را بر زمین افكند. یارانش او را از معركه برده و نجاتش دادند. [11]

شدت نبرد

طبری گوید:تا نیمروز، جنگ به شدت ادامه یافت. سپاه عمر سعد جز از یك ناحیه نمی‌توانستند حمله كنند، چون خیمه‌های یاران امام یك جا و نزدیك هم بود. عمر سعد كه چنین دید، كسانی را مأمور كرد تا از چپ و راست حمله كنند تا آنان را به محاصره كشند. سه، چهار نفر از اصحاب امام حسین ـ علیه السلام ـ نیز از لابه لای خیمه‌ها به مردانی كه به تخریب و بر هم زدن خیمه‌ها و غارت آنها مشغول بودند حمله می‌كردند و می‌كشتند و از نزدیك به آنان تیر می‌زدند و اسبهایشان را پی می‌كردند.

 عمر سعد دستور داد تا در خیمه‌ها آتش سوزی كنند و چنان كردند. امام حسین ـ علیه السلام ـ فرمود: بگذار خیمه‌ها را آتش بزنند، می‌توانند از آنها به طرف شما بیایند و چنان شد و جز از یك طرف با یاران امام نمی‌جنگیدند...

شمر حمله كرد و با نیزه، خیمه امام را پاره كرد و گفت: آتش بیاورید تا این خیمه را بر سر صاحبانش آتش بزنم. زنان شیون كنان از خیمه بیرون آمدند. حسین ـ علیه السلام ـ برسر او فریاد كشید: آیا تو می‌خواهی خیمه‌ام را بر سر خانواده‌ام آتش بزنی؟ خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند. [12]

 


  اندیشه قم/گرد آوری:گروه بزرگان و مشاهیر تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/famous_man.html

[10] .لهوف، ص 162.

[11] . تاریخ طبری، ج3، ص323.

[12] . همان، ص326.

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:41 ] [ حبیب ]

[ ]

مختار بن ابی عبیده ثقفی از مردم طائف است. وی در سال یکم هجرت متولد شد. در زمان خلافت عمر همراه پدر خود به مدینه رفت.

پدرش در واقعه یوم الحجر در عراق به قتل رسید. مختار بعدها از شیعیان شد، تا جایی که زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، در منزل او اقامت گزید.
مختار زمانی که ابن زیاد مسلم را دستگیر و به قتل رساند، در کوفه نبود. وقتی به کوفه وارد شد به دست عمال عمرو بن حریث دستگیر شد.
در تمام مدتی که جریان کربلا رخ داده ،در زندان بود تا اینکه بعدها با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد و مجبور به سفر به طائف گردید.

وی یک سال در طائف سکونت گزید. در آن زمان، عبدالله بن زبیر حاکم مکه بود. پس از بازگشت مختار به مکه، ابن زبیر او را دعوت به همکاری کرد. او نیز با گرفتن تعهد مبنی بر اینکه در کارها او را شریک خویش قرار دهد با او بیعت کرد.
در جریان محاصره مکه توسط سپاه اموی، مختار نیز در کنار دیگران بشدت از حرم الهی دفاع کرد. پس از پایان محاصره، مختار به کوفه بازگشت. در این زمان کوفه به دست طرفداران عبدالله بن زبیر افتاده بود.

ورود او به کوفه مصادف با آمادگی توابین برای خروج از شهر بود. طبعاً مختار نمی توانست در مقابل سران توابین قد علم کند. به همین جهت صبر کرد تا عاقبت کار توابین مشخص گردد.
پس از خروج توابین از شهر، قاتلین امام حسین «ع که از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد، اما پس از مدتی با شفاعت عبدلله بن عمر نزد ابن زبیر آزاد گردید.

وی پنهانی مشغول آماده کردن قیام خود گشت و از بازماندگان توابین خواست تا آماده باشند. او آن را به کتاب خدا، سنت رسول، انتقام خون اهل بیت، دفاع از ضعفا و جهاد با کسانی که حرام اسلام را حلال کرده اند،دعوت می کرد.

تبیان زنجان

مختار شیعیان را در محلهای خاصی گرد هم می آورد و خود را به عنوان نماینده محمد بن حنفیه مطرح می ساخت. گروهی از شیعیان نزد محمد بن حنیفه در مدینه رفتند و از او در این باره پرسیدند. محمد بن حنیفه نیز به صورت سر بسته و مبهم از مختار حمایت کرد، یعنی گفت که:
من دوست دارم تا خدا به دست هر کسی که خود از بندگانش می خواهد، انتقام ما را بگیرد.اما این سخنان به صورت حمایت رسمی محمد بن حنفیه از مختار در میان شیعیان منتشر و موجب شد تا شیعیان زیادی به وی بپیوندند. مختار در پی افراد نیرومند و پر نفوذی بود که بتواند پایگاه خود را مستحکم نماید.
از جمله آنان ابراهیم بن اشتر، فرزند مالک اشتر بود که توانست او را به سوی خود جلب کند.
بالاخره در شب چهاردهم ربیع الاول سال 66 شورشی آغاز گشت. دسته های سپاهیان او در شهر می گشتند تا هر که می خواهد به آنان ملحق شود. در جریان تسخیر شهر کوفه توسط نیرو های مختار، درگیری های متعددی رخ داد.

سرانجام کوفه بدست مختار افتاد و عبدالله بن مطیع حاکم زبیری مخفیانه از شهر خارج شد. وی با مردم شهر به عنوان امیر آنها بیعت کرد.اما اشراف کوفه که از مختار هراس داشتند دست به قیام زدند، که قیامشان سرکوب شد.
پس از این جریان مختار ماموریت اصلی خود یعنی کشتن قاتلین امام حسین را آغاز کرد. وی اعلام کرد:
هر کس در خانه خویش را به روی خود ببندد، امنیت خواهد داشت، مگر کسی که در ریختن خون فرزندان پیامبر مشارکت داشته باشد، بسیاری از اشراف که در ماجرای کربلا دست داشتند به سمت بصره فرار کردند.

اما یاران مختار بسیاری از آنان را دستگیر کرده و نزد مختار می آوردند. او نیز دستور می داد که آنان را به قتل برسانند. حتی دست و پای بعضی را که جرمشان سنگینتر بوده قطع کرده و به قتل می رساندند.
تعداد تخمینی کسانی که به جرم شرکت در حادثه کربلا کشته شدند، حدود سه هزار نفر ذکر شده است.
از جمله این افراد شمر بن ذی الجوشن، حرمله و عمر بن سعد را می توان نام برد.

بعد از این وقایع، مختار سپاهی را به سمت مدینه فرستاد تا مدینه را از تسلط عبدالله بن زبیر، خارج ساخته و به این ترتیب زمینه را برای حاکمیت شیعی بر حجاز آماده کند. اما این سپاه از سپاه عبدالله بن زبیر، شکست خورد.
مختار حتی نامه ای هم به محمد بن حنفیه نوشت که در آن هدفش را تصرف بلاد برای حاکمیت او ذکر کرده و از او خواست تا سپاهی را به سوی مدینه گسیل کند. اما محمد بن حنفیه با تمجید از او و نیتش، آنرا نپذیرفت.

مهم ترین اقدام مختار

مهم ترین اقدام مختار را می توان مقابله با سپاه شام دانست. این جنگ در سال 67 هجری میان سپاه اعزامی مختار به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر و سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر سکونی، شرحبیل بن ذی الکلاع سپاه شام نیز شکست خورده و متفرق گردید.
حمله سپاه زبیریان به فرماندهی مصعب بن زبیر را باید پایان کار مختار به حساب آورد. آنها می خواستند مختار را سرکوب کرده و کوفه را زیر سلطه خود درآورند. در این رابطه افرادی چون محمد بن اشعث بن قیس که از قاتلین امام حسین بود، در شمار افرادی بود که به عنوان یکی از فرماندهان نیروهای زبیری به کوفه حمله برد. جریان درگیری به نفع زبیریها خاتمه یافت و مختار با گروهی از یارانش به شهادت رسیدند. (سال 67 هجری)
گرچه ممکن است انگیزه های مختار کاملاً حق نبوده باشد، امااو کسی است که با انتقام گرفتن از قاتلین اهل بیت، دل امامان شیعه را شاد کرد.

تبیان زنجان

از امام باقر روایت شده که فرمود :
او را دشنام ندهید، او قاتلین کشته های ما را کشته، انتقام ما را گرفته، یتیمان ما را شوهر داده و در وقت عسرت به ما کمک مالی کرده است.

منبع:رشد

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:40 ] [ حبیب ]

[ ]

ارتباط حضرت مهدى با امام حسین علیه السلام

 

از زمان خلقت آدم ابوالبشر تاكنون همواره دو جریان حقّ و باطل به موازات هم پیش‏رفته و كره خاك هیچ‏گاه از مصاف این دو جریان خالى نبوده است. پیروان هر یك از حق‏مداران گذشته، همواره بسترسازان حق‏گرایان آینده بوده‏اند و حق گرایان آینده تداوم‏بخشان راه حق‏پرستان گذشته. وضعیت باطل‏پیشه‏گان و دور افتادگان از صراط مستقیم نیز بر همین منوال بوده است.

در این میان ارتباط حجتهاى الهى در تداوم ‏بخشیدن به مسیر صحیح هدایت و سعادت بشر بسیار عمیق‏تر و محكم‏تر بوده است؛ چرا كه هر نبىّ و ولىّ الهى با در نظر گرفتن شرایط عصرى كه در آن به سر مى‏برد راه انبیا و اولیاى الهى پیش از خود را تداوم مى‏بخشد. به عبارت دیگر همه انبیا و اولیاى الهى چراغهاى نورانى هدایتند؛ منتهى هر كدام متناسب با شرایط زمانى و مكانى خود به نور افشانى مى‏پردازند.

در فرهنگ اسلامى ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان جانشینان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همگى نور واحدند و هدف مشتركى را دنبال مى‏كنند. وجود هر یك از آنان همانند یك مشعل روشن یا عَلَم سرافراز، مسیر صحیح و كامل هدایت را به بندگان خدا نشان مى‏دهند و آنان را از گرفتار شدن به ضلالت و گمراهى باز مى‏دارند.

با این همه ارتباط و پیوستگى بعضى از آنها با همدیگر از ویژگى و خصوصیتى برخوردار است كه از بررسى این گونه از پیوندها مى‏توان با مراحل گوناگون چگونگى تداوم مبارزه حقّ و باطل و سرنوشت نهایى این مبارزات و همینطور با بخشى از ریزه‏كاریهاى دقیق سنتهاى الهى و روند تحقق نهایى اهداف حیات بخش انبیا و اولیاى الهى آشنا شد.

در مجموعه روایات منقول از پیامبراكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهارعلیه السلام بارها تصریح شده است كه منجى عالم بشریت حضرت مهدى علیه السلام از نسل امام حسین علیه السلام است

بدون تردید پیوستگى و ارتباط امام حسین علیه السلام با آخرین حجت الهى حضرت بقیة‏اللّه‏ عجل الله فرجه بسیار بارز و در خور تعمّق است؛ چرا كه با بررسى ابعاد مختلف پیوند این دو حجّت الهى به‏خوبى چگونگى فراهم شدن بستر حاكمیّت احكام و ارزشهاى الهى در سرتا سر عالم مشخص مى‏شود. این نوشته در پى آن است كه برخى از پیوستگیهاى حضرت سیدالشهداءعلیه السلام با موعود بزرگ جهانى حضرت مهدى علیه السلام را روشن سازد.

الف) امام مهدى عجل الله فرجه از تبار امام حسین علیه السلام

در مجموعه روایات منقول از پیامبراكرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهارعلیه السلام بارها تصریح شده است كه منجى عالم بشریت حضرت مهدى علیه السلام از نسل امام حسین علیه السلام است. از جمله روایت شده است كه پیامبراكرم صلی الله علیه و آله در یكى از روزهاى آخر عمر مباركشان در حالى كه دست‏شان را به شانه امام حسین علیه السلام گذاشته بودند خطاب به دختر بزرگوارشان حضرت زهرا علیه السلام فرمودند:

مهدى این امت از نسل این فرزندم است. دنیا به پایان نخواهد رسید مگر این‏كه مردى از اولاد حسین علیه السلام قیام كرده جهان را باعدل و داد پر سازد...1

ایشان در جاى دیگر در ضمن معرفى ائمه اطهار علیهم السلام مى‏فرمایند:

امامان بعد از من دوازده نفرند كه نُه نفر از آنها از تبار فرزندم حسین علیه السلام است كه نهمین نفرشان قائم است این دوازده تن اهل بیت و عترت من هستند. گوشت آنها گوشت من و خون آنها از خون من است.2

امیر مؤمنان على‏بن‏ابى‏طالب علیه السلام روزى به حضرت اباعبداللّه ‏علیه السلام فرمودند:

نهمین فرزند تو اى حسین، قائم آل‏محمّد صلی الله علیه و آله است او دین خدا را آشكار ساخته و عدالت را در سرتاسر زمین حاكمیّت خواهد بخشید...3

در این باره خود امام حسین علیه السلام نیز مى‏فرمایند:

نهمین فرزند من، قائم به حقّ است خداوند به وسیله او زمین مرده را دوباره زنده خواهد ساخت و دین را حاكمیّت خواهد بخشید. او حق را برخلاف میل مشركان و دشمنان احقاق خواهد كرد.4

ب) تحقق اهداف عاشورا با قیام مهدى علیه السلام

امام حسین علیه السلام با هدف زنده ساختن احكام قرآن و سنّت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و از بین بردن بدعتهایى كه در نتیجه حاكمیت بنى امیّه در دین ایجاد شده بود قیام كردند و در طول مسیر مدینه تا كربلا ضمن اشاره به انگیزه قیام شان فرمودند:

من به منظور ایجاد اصلاح در امّت جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله قیام كرده‏ام مى‏خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به همان سیره و شیوه مرسوم جدّم پیامبراكرم صلی الله علیه و آله و پدرم على‏بن‏ابى‏طالب علیه السلام عمل مى‏كنم.5

آن حضرت در نامه‏اى به بزرگان قبایل بصره تصریح مى‏كنند:

من شما را به كتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت مى‏كنم. در شرایطى كه اكنون ما زندگى مى‏كنیم سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله از بین رفته و به جاى آن بدعت و احكام و ارزشهاى غیر اسلامى نشسته است مرا بپذیرید و به یارى من برخیزید. شما را به راه ارشاد و رستگارى هدایت خواهم كرد.6

از مجموعه سخنان امام حسین علیه السلام اهداف والاى نهضت عاشورا به ‏خوبى روشن مى‏شود كه احیاى قرآن، احیاى سنت نبوى و سیره علوى، از بین بردن كج‏رویها، حاكم ساختن حق، حاكمیّت بخشیدن به حق‏پرستان، از بین بردن سلطه استبدادى حكومت ستمگران، تأمین قسط و عدل در عرصه‏هاى اجتماعى و اقتصادى و... از جمله آنهاست.

از طرف دیگر وقتى اهداف قیام منجى عالم بشریت و ویژگیهاى حكومت جهانى آن حضرت را مورد بررسى قرار مى‏دهیم همین اهداف و انگیزه‏ها حتى با تعابیر مشابه با تعابیر به ‏كار رفته در مورد نهضت حسینى قابل مشاهده است.

حضرت على بن ابیطالبعلیه السلام در توصیف سیره حكومتى امام مهدى علیه السلام مى‏فرمایند:

هنگامى كه دیگران هواى نفس را بر هدایت مقدم بدارند او [مهدى موعود علیه السلام] امیال نفسانى را به هدایت بر مى‏گرداند و در شرایطى كه دیگران قرآن را با رأى خود تفسیر و تأویل خواهند كرد او آراء و عقاید را به قرآن باز مى‏گرداند. او به مردم نشان خواهد داد كه چگونه مى‏توان به سیره نیكوى عدالت رفتار كرد و او تعالیم فراموش شده قرآن و سیره نبوى را زنده خواهد ساخت.7

امام باقر علیه السلام در روایتى مى‏فرمایند:

قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله مردم را به سوى كتاب خدا، سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و ولایت على بن ابى طالب علیه السلام و بیزارى از دشمنان آنان دعوت خواهد كرد. 8

امام صادق علیه السلام مى‏فرمایند:

حضرت مهدى علیه السلام تمام بدعتهاى ایجاد شده در دین را در سرتاسر جهان از بین خواهد برد و در مقابل، تك‏تك سنتهاى نبوى را به اجرا در خواهد آورد.9

آن حضرت در جاى دیگر ضمن تصریح به این حقیقت كه امام مهدى علیه السلام بر طبق سیره و روش رسول اكرم صلی الله علیه و آله عمل خواهد كرد؛ درباره اصلاحات انجام شده توسط آن حضرت چنین مى‏فرماید:

قائم آل محمّد صلی الله علیهم به همان شیوه‏اى كه پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله رفتار مى‏كردند رفتار خواهد كرد آنچه از نشانه و ارزشها و شیوه‏هاى جاهلیت كه باقى مانده‏اند از میان برمى‏دارد و پس از ریشه كن كردن بدعتها احكام اسلام را از نو حاكمیّت مى‏بخشد.10

امام صادق علیه السلام در زمینه نوع قضاوت و داورى و برخورد آن حضرت با ظلم و ستم نیز مى‏فرمایند:

چون قائم ما قیام كنند در بین مردم به عدالت داورى خواهند كرد و در زمان او بساط ستم و بیداد از روى زمین جمع خواهد شد و راهها امن شده... و هر صاحب حقّى به حقّ خود دست خواهد یافت و احكام و ارزشهاى حیات‏بخش دینى در سرتاسر جامعه حاكمیّت پیدا خواهد كرد.11

نتیجه آن كه علاوه بر مشترك بودن اهداف نهضت عاشورا با قیام امام مهدى علیه السلام در زمان حكومت جهانى حضرت ولى عصر علیه السلام بذرها و نهالهاى غرس شده در جریان قیام كربلا به بار خواهد نشست و به بركت آن، جهان پر از عدل و داد خواهد شد و تمام اهداف انبیاى الهى از آدم تا خاتم تحقق خواهد یافت و بشر طعم واقعى صلح و امنیّت و سعادت را خواهد چشید.

ج) مهدى علیه السلام منتقم خون امام حسین علیه السلام

یكى از القاب حضرت مهدى علیه السلام منتقم است. در توضیح علّت برگزیده شدن این لقب بر آن حضرت مطالب زیادى در سخنان اهل بیت علیهم السلام وارد شده است. از جمله در روایتى كه از امام محمّدباقر علیه السلام نقل شده، وقتى از آن حضرت سؤال مى‏كنند كه چرا فقط به آخرین حجّت الهى قائم گفته مى‏شود؟ آن حضرت در پاسخ مى‏فرمایند:

چون در آن ساعتى كه دشمنان، جدّم امام حسین علیه السلام را به قتل رساندند فرشتگان با ناراحتى در حالى كه ناله سرداده بودند عرض كردند پروردگارا! آیا از كسانى كه برگزیده و فرزند برگزیده تو را ناجوانمردانه شهید كردند در مى‏گذرى؟ در جواب آنها خداوند به آنان وحى فرستاد كه: اى فرشتگان من! سوگند به عزّت و جلالم از آنان انتقام خواهم گرفت هر چند بعد از مدّت زمان زیادى. آن گاه خداوند متعال نور و شبح فرزندان امام‏حسین علیه السلام را به آنان نشان داد و پس از اشاره به یكى از آنان كه در حال قیام بود فرمود: با این قائم از دشمنان حسین علیه السلام انتقام خواهم گرفت.12

در تفسیر آیه «وَمَنْ قُتِلَ مظلوماً فقد جَعَلْنا لِوَلیّه سلطاناً...؛ هر كس مظلومانه كشته شود ما براى ولى او تسلطى بر ظالم قرار مى‏دهیم»...13 از امام صادق علیه السلام روایت شده است كه:

مراد از مظلوم در این آیه، حضرت امام حسین علیه السلام است كه مظلوم كشته شد و منظور «جَعَلنا لِوَلیِّه سلطانا» امام مهدى علیه السلام است14

من شما را به كتاب خدا و سنّت پیامبرش دعوت مى‏كنم. در شرایطى كه اكنون ما زندگى مى‏كنیم سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله از بین رفته و به جاى آن بدعت و احكام و ارزشهاى غیر اسلامى نشسته است مرا بپذیرید و به یارى من برخیزید. شما را به راه ارشاد و رستگارى هدایت خواهم كرد

امام‏باقر علیه السلام نیز تصریح مى‏كنند:

ما اولیاى دم امام حسین علیه السلام هستیم. هنگامى كه قائم ما قیام كنند پى‏گیرى خون امام حسین علیه السلام خواهد كرد.15

در دعاى ندبه نیز به این حقیقت با این تعبیر تصریح شده است:

أینَ الطالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِكَربَلا.

كجاست آن عزیزى كه پس از ظهورش خون شهید مظلوم كربلا را از دشمنان باز پس خواهد گرفت...16

همچنین روایت شده است كه حضرت مهدى علیه السلام پس از ظهور بین ركن و مقام براى مردم خطبه خواهد خواند و در مهم‏ترین قسمت خطبه به صورت مكرر با نهایت اندوه و تأثر شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام را مورد اشاره قرار خواهد داد از جمله خواهد فرمود:

اى مردم جهان! منم امام قائم. منم شمشیر انتقام الهى كه همه ستمگران را به سزاى اعمالشان خواهم رساند و حقّ مظلومان را از آنها پس خواهم گرفت. اى اهل عالم! جدّم حسین بن على علیه السلام را تشنه به شهادت رساندند و بدن مبارك او را عریان در روى خاكها رها كردند. دشمنان از روى كینه توزى جدم حسین علیه السلام را ناجوانمردانه كشتند...17

در حقیقت با این گونه از عبارات نوید انتقام خون به ناحق ریخته امام حسین علیه السلام را به جهانیان خبر مى‏دهد...

و هم چنین به دلالت روایات فراوانى شعار یاران امام مهدى علیه السلام پس از ظهور این جمله بسیار الهام‏بخش است:

یالثارات الحُسَین علیه السلام.18

اى بازخواست كنندگان خون حسین علیه السلام.

این جمله اشاره به این معنا دارد كه هنگام انتقام خون پاك امام حسین علیه السلام فرارسیده است كسانى كه مى‏خواهند از دشمنان آن حضرت انتقام خون به‏ناحقّ ریخته حجّت الهى را بگیرند مهیا شوند.

د) مهدى همیشه به یاد حسین

از آنجا كه امام حسین علیه السلام با تمام وجود همه توانمندیها و سرمایه‏هاى خود را ایثار كرد تا اسلام را از خطر اساسى برهاند؛ آخرین حجت الهى نیز تصریح دارند كه همواره به یاد ایثارگرى و فداكاریهاى آن حضرت هستند و شب و روز با یادآورى مصیبتهایى كه بر ایشان روا داشته شد خون گریه مى‏كنند.

در بخشى از زیارت «ناحیه مقدسه» در این باره مى‏خوانیم:

...اگر روزگار وقت زندگى مرا از تو [اى حسین] به تأخیر انداخت و یارى و نصرت تو در كربلا در روز عاشورا نصیب من نشد، اینك من هر آینه صبح و شام به یاد مصیبتهاى تو ندبه مى‏كنم و به جاى اشك بر تو خون گریه مى‏كنم...

بدون تردید این قبیل از تعابیر نهایت محبّت و دلبستگى حضرت مهدى علیه السلام رابه سیّد الشهداء علیه السلام نشان مى‏دهد و ضرورت زنده نگه داشتن خاطره اباعبداللّه علیه السلام از جمله از طریق عزادارى براى آن حضرت را مورد تأكید قرار داده و عمق فاجعه كربلا و جنایت بنى امیه به اسلام و انسانیت را افشا مى‏كند.

حتى این به یاد امام حسین علیه السلام بودن در عملكرد سایر ائمه اطهار علیهم السلام نیز به چشم مى‏خورد؛ یعنى آنها نیز در مواقع اشاره به فداكاریها و مظلومیت هاى امام حسین علیه السلام به گونه‏اى موضوع امام مهدى علیه السلام را مورد تأكید قرار داده‏اند به عنوان مثال در دعاى ندبه امام صادق علیه السلام یاد سیّد الشهداء علیه السلام به همراه امام مهدى علیه السلام گرامى داشته شده است. در حقیقت شكایت شهادت جانگداز حضرت امام حسین علیه السلام به ساحت مقدّس حضرت بقیة‏اللّه علیه السلام شده است و درخواست مى‏شود كه به عنایت خداوند متعال هر چه زودتر زمینه ظهور فراهم شود بلكه هر چه زودتر مهدى موعودعلیه السلام ظهور نموده انتقام خون آن حضرت را از دشمنان بگیرند...و حتى به پیروان اهل بیتعلیه السلام توصیه مى‏شود كه در شب میلاد امام عصر (عج) از زیارت امام حسین علیه السلام غافل نشوند.

البتّه این موضوع به همین صورت در مورد امام حسین علیه السلام نیز مطرح است؛ یعنى حضرت اباعبداللّه حسین علیه السلام نیز همواره به یاد مهدى موعود بوده‏اند. در دعاى روز ولادت امام حسین علیه السلام از امام مهدى علیه السلام یاد مى‏شود و در روز عاشورا و در زیارت عاشورا نام و یاد مهدى علیه السلام تسلى بخش قلب سوزان شیفتگان اهل بیت علیهم السلام است.

مجموعه این برنامه‏هاى حساب شده، پیوند عاشورا و امام حسین علیه السلام را با قیام جهانى امام مهدى علیه السلام هر چه بیشتر روشن مى‏سازند.

گذشته از همه آنچه بیان شد، طبق روایات بسیارى كه از حضرات معصومین علیهم السلام نقل شده است در بسیارى از مسائل جزئى نیز امام مهدى علیه السلام با امام حسین علیه السلام پیوستگیها و ارتباطات قابل توجهى دارند كه از آن جمله است:

1. روز ظهور امام مهدى علیه السلام مقارن با روز عاشورا است. از امام باقر علیه السلام روایت شده است:

قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله در روز شنبه كه مصادف با روز عاشورا؛ یعنى همان روزى كه حضرت اباعبداللّه علیه السلام به شهادت رسیدند قیام خواهد كرد.19

برخى از یاران حسین علیه السلام پس از رجعت در ركاب امام مهدى علیه السلام به یارى آن حضرت خواهند پرداخت و حتى برخى از فرشتگانى كه جزء اصحاب امام‏حسین علیه السلام بوده‏اند در خدمت قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله خواهند بود

2. از مجموعه روایات به خوبى روشن مى‏شود همانگونه كه امام حسین علیه السلام نهضت خود را از مكه آغاز كردند؛ یعنى پس از خارج شدن از مدینه به مكه آمدند و از كنار بیت‏اللّه‏ قیام خود را به مردم خبر دادند و به سمت كوفه حركت كردند، حضرت مهدى علیه السلام نیز از كنار بیت اللّه جهانیان را به بیعت با خود فرا خواهد خواند و آن گاه حركتهاى اصلاحى را تداوم خواهد بخشید و در نهایت مقرّ حكومتى خویش را در كوفه قرار خواهد داد.

3. حتى طنین صداى امام مهدى علیه السلام همان طنین صداى امام‏حسین علیه السلام است. پیام مهدى علیه السلام همان پیام حسین علیه السلام است كه فریاد مى‏زند:

اى مردم مگر نمى‏بینید به حقّ عمل نمى‏شود و از باطل خوددارى نمى‏گردد... امر به معروف و نهى از منكر كنار گذاشته شده است و احكام الهى و سنن پیامبر صلی الله علیه و آله آشكار هتك مى‏شود و...

این پیام و هشدار در لحظه ظهور با همان صدا به مردم جهان اعلام خواهد شد كه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با همان لحن و آهنگ مردم را به تبعیت از حقّ و اعراض از بدیها فرا خواندند:

إنّ صوت القائم یشبه بصوت الحسین علیه السلام.

صداى [گیرا و دلنواز] قائم شبیه [طنین خوش] صداى اباعبداللّه علیه السلام است.

4. برخى از یاران حسین علیه السلام پس از رجعت در ركاب امام مهدى علیه السلام به یارى آن حضرت خواهند پرداخت و حتى برخى از فرشتگانى كه جزء اصحاب امام‏حسین علیه السلام بوده‏اند در خدمت قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله خواهند بود و... .

«أللّهمّ نرغب إلیك دولة كریمة تعزّبها الإسلام و أهله و تُذِّلُ بها النفاق و أهله...»

میرصادق سیدنژاد

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:39 ] [ حبیب ]

[ ]

حسین (ع) واژه ای همیشه آشنا

 

نیمه رها کردن اعمال حج در سال 61 هجری قمری به خاطر واهمه از احتمال جنگ و خونریزی در حرم امن الهی و حرکت به سوی سرزمین عراق به علت اعلام آمادگی مردم آن وادی ، آن هم با زن و فرزند از سوی حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و به راه انداختن کاروان عشق و حماسه در کربلای معلی خود مجالی دیگر می طلبد که باید در محرم به آن پرداخت.

ولی حسین(ع) واژه ای است که هر راد مردی در طول تاریخ با آن آشناست و محبت شیعه به این واژه و شجاعت و الگو بودن آن خود بایسته و شایسته است که نسل سوم انقلاب با خصوصیات آن بیش از پیش آشنا تر می شود.

و چه زیبا معصوم (ع) گفت که عشق به ابا عبدالله (ع) آتشی است که در دل شیعیان نهادینه شده و هیچ گاه و با هیچ ابزاری خاموش نمی شود.

و گوشه ای از این علاقه به حسین و آرمان های او را می توان تنها در محرم و صفر در میان جوانان این مرز و بوم دید گه چگونه شعله می کشد و هر پیر و جوانی را نا خواسته وارد دستگاه عظیم ولایی می کند و آنچنان او را از خود بیخود می کند که هیچ واژه ای را یارای به تصویر کشیدن آن نمی باشد.

و با تو بگویم از کاروان عشق در کربلا . . .

اینجاست که خود بخود یاد جمله زیبای سید شهیدان اهل قلم استاد ادب و هنر و شهادت ، شهید مرتضی آوینی می افتم که می گفت " و تو ای برادر بگو که از کدامین قبیله ای؟ آنجا که هل من ناصر حسین به گوش می رسد و امام زمانت صلای نصرت می خواند ، تو برادر بگو که از کدامین قبیله ای؟ "

گویند که شروع مقطع تاریخ اسلام از هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه نیست بلکه از غروب کاروان عاشورایی حسین (ع) در کربلا ، اسلام معنی و ماهیت ناب خود را گرفت و همان شد که نبی مکرم (ص) در راه تحققش جانفشانی ها کرد.

و اگر واقعه کربلا اتفاق نمی افتاد امروز نام و اثری از اسلام ناب محمدی قطعا" نمی بود و شاید دیگر هیچ یادی از شیعه نیز وجود نداشت ولی محرم که می آید این نام و یاد حسین (ع) و یارانش است که بر زبان هر پیر و جوان می افتد و لعنت آنهاست که بر یزید و یزیدیان جاری می شود.

و اما عباس تنها واژه زیبای وفاداری ...

و تو چگونه می توانی دریابی که عشق و حماسه دو برادر به هم ، چگونه در یک نبرد نمایان می شود آنجا عباس برادر را برادر خطاب می کند زیباترین تابلوی عشق و محبت در عین سربازی در رکاب ولی نمودار می شود.

عباس یعنی چهره همیشه عبوس برای دشمنان دین و یعنی شکست ناپذیر برای مشرکان .

تنها دستان قلم شده سردار رشید اسلام و علمدار کربلاست که فردای قیامت به داد شیعیان و مسلمانان آزاده خواهد رسید.

ولی سجاد (ع) امام العارفین و ساجدین است

حضرت سجاد (ع) ساجد و عابدی است که گریه های با سوز و آه او برای غربت و شهادت پدر ، به گواه مورخان و تاریخ نویسان حقیقتی است که نه تنها در احیای واقعیات عاشورا و مظلومیت شهادت امام شیعیان تاثیر فراوانی داشته بلکه در قیام های مختار و توابین پس از آن که برای خونخواهی شهدای کربلا بوده ، بی نقش نبوده است.

و امام سجاد (ع) مریض مصلحتی واقعه کربلاست که به چشم خود همه اتفاقات ناگوار آن روز و پرپر شدن عزیزان خود را به چشم دید.

و اما مگر می شود که از کربلا گفت ولی یادی از اسطوره صبر و استقامت و از پیام آور حماسه حسینی ، حضرت زینب (س) به میان نیاورد ، چرا که اگر زینب نبود کربلایی برای ما نمی ماند و صد البته که سخن از مقام و عظمت زینب کبری (س) گفتن مجال دیگری می طلبد که باید به آن پرداخت.

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:38 ] [ حبیب ]

[ ]

موت اختیاری اصحاب امام حسین (ع) 

روحیه اصحاب امام حسین و عشق صادق آنها و اینکه آنها مرگ را "ایثار و اختیار" کردند

این خصوصیت در میان همه شهداء کربلا بوده که «آثروا الموت» یعنی اختیارا مردن را بر زندگی ننگ آور ترجیح دادند. احدی نبود که راه نجات نداشته باشد. گاهی اتفاق می افتد که جمعیتی مرد یا زن و مرد و اطفال ناگهان در جائی گرفتار می شوند و به وضع بسیار فجیعی کشته می شوند، ولی خصوصیت حادثه کربلا در میان حوادث فجیع دیگر جهان اینست که همه آنها با آنکه راهی برای نجات داشتند منتها با قبول ذلت و بی ایمانی، طریق ایمان و فدا و ایثار و تعظیم حق را ترجیح دادند. آنها جمال اخلاق و زیبائی شهادت و کمال عبودیت را درک کرده بودند. قضیه امان عباس بن علی علیه السلام و قصه محمد بن بشر الحضرمی و حل بیعت کردن سیدالشهداء از عموم و قضیه قاسم و قضیه غلام سیاه، همه گواه موت اختیاری است.

خصوصیت دیگر صحابه اباعبدالله این بود که خودشان را قبل از شهادت حضرت و بنی هاشم به شهادت رساندند و این، دلیل بر کمال ایمان اینها به قائدشان بود. اصحاب اباعبدالله نه برای مزد و اجرت می جنگیدند و نه از ترس و بیم، فقط برای ایمان و عقیده و حریت می جنگیدند. از عجائب اینست که در هیچ موطنی اینها در مقام عذر و توجیه برای تسلیم و سلامت بیرون آمدن برنیامدند.

عقاد می گوید: «و لم یخطر لا حد منهم ان یزین له العدول عن رأیه ایثارا لنجاتهم و نجاته، و لو خادعوا انفسهم قلیلا لزینوا له التسلیم و سموه نصیحة مخلصین یریدون له الحیاة» ( و به اندیشه هیچکدام آنها خطور نکرد که برای نجات خودشان و آنحضرت بازگشت از این حرکت را در نظر حضرتش جلوه دهند، و اگر می خواستند خود را بفریبند می توانستند تسلیم در برابر دشمن را در نظر حضرتش جلوه دهند و نامش را نصیحت و خیرخواهی گذارند و چنین و انمود کنند که اخلاص می ورزند و ادامه زندگی را برای حضرتش آرزو دارند)، آنطور که ابن عباس و دیگران کردند «و لیکنهم لم یخادعوا انفسهم و لم یخادعوه وراء اصدق النصیحة له ان یجنبوه التسلیم و لا یجنبوه الموت، و هم جمیعا علی ذلک» ( و لیکن نه خودشان را فریفتند و نه آنحضرت را از روی خیرخواهی صادقانه خود که او را از تسلیم دور می داشتند و از مرگ نه، و همگی بر این حالت بودند )، با آنکه عیال و اطفال را می دیدند و عاقبت آنها را می دانستند و این خیلی عجیب است و دلیل بر اینست که مکتب حسینی مکتب عشق بود (مناخ رکاب و منازل عشاق؛ محل فرود سواران و قرار گرفتن عاشقان).

شود آسان به عشق کاری چند *** که بود نزد عقل بس دشوار

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:34 ] [ حبیب ]

[ ]

عبدالله بن حسن

مادرش بنت سليل، و هنگام شهادت يازده ساله بود. او در آخرين لحظات در آغوش حضرت امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد. هنگامي که امام عليه السلام تنها مانده بود، عبدالله که پسر بچه اي بيش نبود، استغاثه ي عمويش را شنيد و از خيمه بيرون دويد تا به عمويش کمک کند. امام عليه السلام به خواهرش زينب عليهاالسلام فرمود: مگذار عبدالله بيايد، ولي او موفق نشد و عبدالله خود را به عمويش رسانيد و گفت: سوگند به خدا که از عمويم جدا نخواهم شد.عبدالله که در کنار عمويش بود، ابحر بن کعب و يا حرملة بن کاهل (لعنة الله عليهما) قصد جان امام عليه السلام را کردند در حالي که آن حضرت روي زمين افتاده بود. عبدالله در حالي که با دستش از عمويش دفاع مي کرد به آن دو گفت: اي زنازاده مي خواهي عمويم را بکشي؟! ابحر دست عبدالله را با شمشير قطع کرده و امام او را به آغوش مي گيرد و حرملة (لعنة الله عليه) او را در آغوش عمويش با تيري به شهادت مي رساند.ولي بنا به قول خوارزمي عبدالله بن حسن عليهماالسلام جواني مبارز بوده که جهاد کرده و چهارده نفر از دشمن را به هلاکت رسانيده و سپس به دست هاني بن ثبيت حضرمي به شهادت رسید.

 

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:32 ] [ حبیب ]

[ ]

قاسم بن حسن(علیه السلام) اسوه نوجوانان

 

شهادت جناب قاسم بن الحسن بن علی بن ابيطالب عليه السلام

سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن
رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن
نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن

 

ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد
گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال

قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي‌فرمود:

سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن
بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ

 

اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن

پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي‌كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي‌كنم و او را به قتل مي‌رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده‌اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده‌اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي‌سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي‌فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.

 

آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.

آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.

مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم.

شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي‌شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.

 

بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:

ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه
اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ

 

اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه
عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ

و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.

مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء‌الله تعالي.

و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد،‌ و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:

 

وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ

 

وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا

برگرفته از کتاب منتهی الامال ، اثر حاج شیخ عبّاس قمی

[ سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

] [ 13:30 ] [ حبیب ]

[ ]

اطلاعيه- مراسم سالروز شهادت حضرت مسلم بن عقيل


كتب تارخى زمان مشخصى براى ولادت ايشان ذكر نمى نمايند، اما قراين موجود ، ولادت ايشان را در سال ( ٢٥ هجری) اثبات مى كند ، ولذا در اكثر كتب تاليف شده در مورد حادثه كربلا آمده است كه ايشان درهنگام شهادت در كوفه (٣٥ سال) داشتند.  

بيهقى وديكر مؤرخان اين امر را در بحثشان از انساب تاييد مى كنند ودیگر مؤرخين عمر ايشان را  ٣٨ سال مى دانند . اما قول مور تاييد سيره نگاران همان ٣٩ سال است.

 

  مادر ايشان به نام ( عليّه ) خوانده مى شدند كه از خواندان شاهان نبط بوده اند وپدر ايشان عقيل بن ابی طالب است. عقيل فرزندان ديگری از زنان ديگر نيز داشته است ولى هيچ  كدام در فضل وكمال به جاى حضرت مسلم بن عقيل (ع) نمى رسند.

 

 

masjed-alkufa-1430-1-5.jpg

 

 

شهر مدينة در روز ولادت ايشان غرق نور وسرور بود وخواندان ابو طالب تولد ايشان را بسيار خوشايند داشتند.

 

  حضرت مسلم  (ع) دردامان پر مهر حضرت امير المؤمنين علی (ع ) روزگار كودكى را سپری نمودند واز ايشان كتب فيض وكمالات نمودند به گونه ای که امیر المؤمنین (ع) در بسیاری امور بر این شماگرد به حقشان اعتماد می نمودند وبا شجاعت وقهرمان وکمالات که در او مشاهده نمودند , حضرت مسلم را یکی از کارگزاران خود در حکومت علوی قراردارند.

 

  اکثر کتب تاریخ اسلام نقش حضرت مسلم (ع) را در جنگ جمل در کنار دیگر پسر عمویان خود مانند امام حسن (ع) وامام حسین (ع) ومحمد بن الحنفیه وعبد الله بن جعفر وعبد الله بن عباس غیر قابل انکار دانستنه اند.وایشان را از صلابه داران لشگر امیر المؤمنین (ع) ذکر نموده اند وایشان را در علم وعمل وشجاعت وکم نظیر دانسته اند.

 

  ایشان در جنگ صفین نیز دست از همراهی با علی (ع) برنداشتند وبا تجربه جنگهایی پیشین , یکی از رهبران جنگ صفین بوداند.

 

  بعد از شهادت امیر المؤمنین (ع) جناب مسلم (ع) از یاران نزدیک امام حسن (ع) وامام حسین (ع) بودند.

 

  وشایسترین فرد برای نمایندگی وسفارت از طرف امام (ع), کسی نبود جز حضرت مسلم (ع).

 

  امام حسین (ع) در نامه خود به اهل کوفه فرمودند : (( به درستی که به سوی شما فردی را فرستادم که برادر وپسر عموی من است واو مورد وثوق من است , از او اطاعت نموده وبه کلام او گوش سپارید ....)).

 

alkufa_1_197.jpg

 

 

چه مقامی بالاتر از اینکه شخص مورد وثوق واطمئنان امام معصوم (ع) باشد؟ این مقامی است که حضرت مسلم (ع) بافداکاریهای بسیار واز خود گذشتگیهای   فراوان  به آن دست یافتند .

 

  حضرت مسلم (ع) به بهترین شکل وظیفه خود را در نمایندگی از امام  حسین (ع) انجام دادند , ایشان پیام امام (ع) را به تمام کوفه رساندند , کوفای که در ان زمان مرکز سرزمین های اسلامی با انواع اقوام وقبایل گوناگون بود.

 

  حضرت مسلم بن عقیل (ع) در اثر تبانی های سیاسی بین عبید الله بن زیاد  ( لعنه الله ) ودیگر مزدوران وابسته به دستگاه ظالم بنی امیه به شهادت رسیدند وجناب هانی بن عروه (ع) که از اولین پیوستگان به نهضت امام حسین (ع) بودند, راه مسلم (ع) را ادامه دادند ودر دفاع از جناب مسلم (ع) در مقابل حکومت ظالم بنی امیه , و مزدوران مانند عبید الله بن زیاد ( لعنه الله ) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .

 

  بعد از شهادت مسلم (ع) وهانی بن عروه (ع), ابن زیاد ( لعنه الله ) دستور داد که جسدشان را در نزدیکی دار الإماره دفن کنند تا ماموران به راحتی بتوانند مانع زیارت قبور آنان گردند واز به پاداشت مجالس عزادارای ممانعت به عمل أورند چون می دانستند که کوفه محل ومرکز شیعیان ومحبین علی (ع) واهل بیت (ع) است واگر با زور و زر وتزویر بر مردم شیعه این دیار تسلط پیدا نکنند هر آينه  امکان پدید آمدن نهضتی دیگر ادامه دارد .

 

  درست است که شهر کوفه در آن زمان تحت تاثیر بعض فریبیها کشت ولی باگذشته زمان حق وحقیقت آشکار خواهد گشت وزمینه تحولات عظیم بدید خواهد آمده , درست مانند قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی وهمجنین قیام مختار ثقفی که در اثر حوادث کربلا اتفاق افتاد .

 

  همجنین قیام زید بن علی (ع) را نباید از یاد برد وباید به یادداشت که کوفه محل جزر ومدهای تاریخی وتحولات مرکزی تاریخ اسلام است ولی بااین احوال بهیج گاه ولایت مداری ومحبت ورزی شیعیان این دیار کمرمگ نگشت وکمرنگ نخواهد شد.

 

  ابن زیاد کوفه واهالی آن را به خوبی می شناخت واز ترس شورش آنان , محل دفن حضرت مسلم (ع) وحضرت هانی (ع) را در نزدیکی دار الاماره  قرارداد تا آن محل جایگاه تجمع شیعیان نگردد .

 

  حضرت مسلم (ع) وحضرت هانی (ع) در درب ورودی مسجد روبروی یکدیگر دفن گشتند.

 

  درود وسلام خداوند بر آنان باد .

 

 masjed-alkufa-1430-1-4.jpg

 

 

ساختمان های  متعدد مرقد مطهر مسلم بن عقیل (ع) :

 

 

ابن جبیر که از جهانگردان وسفرنامه نویسان معروف است , می گوید : در سال ٥٨ هـ به شهر کوفه رفتم ودر آن جا ساختمان های زیبائی یافتم که از آن جمله می توان به مسجد بزرگ اشاره کرد . من مسجدی را سراغ ندارم که ستون هایش به این طول وسقفش به این بلندی باشد.

 

  در سمت شرقی مسجد اتاق کوچکی قرار دارد که با چند بله به آن وارد می شوند ودر آن اتاق مرقد مسلم بن عقیل (ع) وجود دارد وقبرهای دیگری در بیرون از مسجد موجود است که متعلق به بعضی از زنان خواندان هاشمی است .

 

  باسازی مرقد مطهر حضرت مسلم (ع) بدون وقفه در طول تاریخ ادامه داشته است وبه تدریج ضریحی برروی قبر گذاشته شد . شیخ محمد حرز الدین در کتابش : ( مراقد المعارف ) می گوید : ( اطلاع بیدا کردم از ضریحی که از جنس مس ساخته شده بوده وبرروی آن ابیات از شعر عبد الله بن الزبير حك شده بود ) . ضریح دیگری نیز از زمان قدیم به جا مانده است که در سال ١٠٥٥ هـ ساخته شده وبانی بزرگوار آن زنی به نام : ( ام افافان العثمانی ) بوده است .

 

  برروی این ضریح اشعاری به زبان فارسی در مدح حضرت مسلم بن عقیل (ع) نقش بسته است.

 

  از دیگر آثار کشف شده از این مرقد مطهر می توان به سنگ بزرگ وسفیدی اشاره کرد که قبر حضرت مسلم (ع) را احاطه می نمود , وبعد از گذاشتن این سنگ , ضریحی از جنس نقره نیز برگرداگرد قبر مطهر نصب گردید. گنبد حرم مطهر حضرت مسلم (ع) نیز در طول تاریخ شاهد بازسازی های مکرر بود وگنبد فعلی در زمان نزدیک به زمان مرحعیت سید محسن حکیم ( ره) ساخته شد .

 

 

masjed-alkufa-1430-1-9.jpg

 

تدبیر الهی :

 

 

خداوند در قرآن کریم می فرماید : (يريدون ان يطفؤوا نور الله بافواههم ويابى الله الا ان يتم نوره ولو كره الكافرون) ( توبه : أيه 32).

 

  ( می خواهند نور خداوند را با دهان هایشان خاموش کنند ولی خداوند نور خود را خواهد رساند).

 

  اراده الهی برتر وبالاتر از اراده افسان ها است. عبید الله بن زیاد با دفن حضرت مسلم (ع) وحضرت هانی (ع) در درب ورودی مسجد , می خواست که قبور این دو عبد صالح را از دید مردم دورساز ولی اراده خداوند این قبر دو مطهر را منبع ظهور نور خود قرار داد واین مرقد جایگاه افاضه الطاف الهی واز حرمهای شریف گشتند.

 

  دو گوهر که در کنار مسجد کوفه می درخشند : مسجد کوفه وقبور این دو شهید گلستان از گلستان های بهشت است.

 

شهر کوفه با وجود این دو منبع نور الهی در آن جایگاه نشر معارف اسلام گشت به گونه ای که محل تجمع بزرکترین گروه از شاگردان امام صادق (ع) گشت واز آن روزها تا زمان ها این حلقه درس وبحث وعلوم ومعارف اهل بیت (ع) ادامه داشته ودر حوزه علمیه نجف اشرف متمثل است.

 

 

masjed_alkufa_9.jpg

 

 

طلا کاری گنبد مطهر :

 

   در سال ١٣٨٤ هـ گروهی از مؤمنین ومحبین اهل بیت (ع) , به همراهی حاج شیخ طعمه یاسین الکوفی به در خواست مرجع وقت حضرت آیۃ الله سید محسن حکیم ( ره ) , اقدام به طلا کاری گنبد مطهر حضرت مسلم (ع) نمودند .

 

  این گروه عده ای از طلاسازان ومعماران را برای ارزیابی کار قراردادند ونظر این گروه به بزرگ نمودن قبه وتعمیر اساس آن , قبل از طلاکاری تعلق گرفت.

 

  حاج محمد رشاد میرزا هم به محض شنیدن این خبر واطلاع از رضایت آیۃ الله حکیم (ره) به نزد ایشان رفت وتمام مخارج بنای گنبد ودیگر را تبنی نمود وبه این ترتیب بنای گنبد بر عهده ایشان وطلا کاری آن بر عهده آیۃ الله حکیم (ره) افتاد.

 

  در سال ۱٣۸٥ هـ کار ساخت گنبد جدید وتعمیر اساسی حرم مطهر تکمیل شد وارتفاع گنبد به ١٨ متر بالاتر از سطح حرم و٢٨ متر بالاتر از سطح زمین رسید .همچنین در این زمان رواقی ساخته شد که از ٣ طرف حرم مطهر را احاطه می کند واز جهت دیگر به مرقد مختار ثقفی (ره) متصل می گردد.

 

باقی مخارج تزئین داخل وخارج گنبد مطهر اعم از آینه کاری نیز بر عهده محمد رفیع حسین معرفی  وآیۃ الله سید محسن حکیم بود .

 

  در هنگام اتمام کار ساخت گنبد , جناب سید محسن حکیم (ره) از جناب سید موسی بحر العلوم خواستند که شعری بگویند تا برروی کمربند گنبد با آب و طلا نوشته گردد وایشان نیز این قصیده را فرمودند ودر آخر شعر نیز با این دو بیت به تاریخ ساخت گنبد مطهر اشاره فرمودند:

 

  من شمس انوار الولایه ارخوا       لبدر اشرق نور قبه مسلم .

 

  همچنین در آن وقت به دستور آیۃ الله سید محسن حکیم (ره) ضریح نقرای متناسب با جلال وعظمت مرقد برای مرقد حضرت مسلم (ع) ساخته شد وضریحی هایی نیز برای مرقد حضرت قاسم فرزند امام موسی کاظم (ع) ومرقد مطهر سید محمد فرزند امام هادی (ع) نیز ساخته شدند .

 

این دو ضریح برروی قبور مطهر نصب گشته ولی ضریح متعلق به قبر مطهر حضرت مسلم (ع) هنوز بر اون مرقد مطهر نصب نشده است چون ابعاد آن (٥.٢٭٥.٣م) است ومتناسب آن با ابعاد قبر مطهر نیست .

 

 

 

masjed_alkufa_7_10.jpg

[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:,

] [ 11:46 ] [ حبیب ]

[ ]

 

حضرت امام حسین (ع) : عبادت ‌کنندگان سه گروهند: 1- گروهی خداوند را به انگیزه رسیدن به پاداش و دست‌یافتن به نعمتهای نامحدودش عبادت می‌کنند، این دسته از عبادت‌کنندگان مانند سوداگران سودجو است. 2- بعضی خداوند را از ترس عذاب می‌پرستند و عبادت می‌کنند که این دسته از عبادت‌کنندگان در خور بردگان زرخرید است. 3- و کسانی هستند که خداوند را به منظور شکرگزاری و انجام یک وظیفه انسانی پرستش می‌نمایند ( خداوندا من تو را عبادت می‌کنم چون لایق پرستش و عبادت هستی ) این دسته از عبادت‌کنندگان عبادت انسان‌های احرار و آزادگان است و چنین عبادتی افضل و برتر از تمام عبادات است. الحدیث جلد 3 صفحه 276

از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السلام روایت شده که هر گاه یکى از شما اراده کند هر آنچه را که از خدا بخواهد باو داده شود امیدش را باید از مردم قطع کند تا بآن برسد هر گاه این مطلب را فهمید از خدا هم چیزى طلب نمی ‏کند مگر اینکه به او داده شود.  ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 258


امام حسین (ع) : ایمان بنده مومن کامل نمیشود مگر اینکه در او چهار خصلت باشد : 1.اخلاقش نیکو باشد ، 2.بخشنده باشد ، 3.از گفتن حرفهای زیادی خودداری کند ، 4.زیادی مالش را انفاق کند.  ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 454

امام حسین (ع) : هرکس زبانش راستگو باشد کردارش پاکیزه باشد و هرکس نیت خیر داشته باشد روزیش فراوان گردد و هرکس با زن و بچه اش خوشرفتار باشد عمرش طولانی شود.  ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 323


[ جمعه 26 آبان 1391برچسب:,

] [ 11:44 ] [ حبیب ]

[ ]

 

جرم رضایت به گناه نیاکان

در روایات آمده است که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نسل قاتلان حسین علیه‏السلام انتقام می‏گیرد. شخصی از امام رضا علیه‏السلام پرسید: از امام صادق علیه‏السلام رسیده است که قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام خروج از نسل قاتلان سیّدالشهدا انتقام خواهد گرفت؛ در حالی که قرآن کریم می‏فرماید: «هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی‏کشد»، پس چگونه این عمل توجیه می‏شود؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «همه سخنان خداوند راست است، اما از آنجا که فرزندان کشندگان امام حسین علیه‏السلام از کار نیاکان خویش راضی بوده، بدان افتخار می‏کنند، امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آنان را نیز می‏کشد؛ زیرا کسی که از کار دیگری راضی باشد، مانند همان کسی است که بدان کار اقدام کرده است. اگر کسی در مشرق زمین کشته شود و فردی در مغرب زمین از آن باخبر شده، بدان راضی باشد، او نیز شریک جرم قاتل است، آری! سبب انتقام‏گیری از فرزندان قاتلان سیدالشهداء این است که آنان کار پدرانشان را تأیید می‏کنند...».

امام حسین علیه‏السلام ، منصور خدا

امام صادق علیه‏السلام در تفسیر آیه شریفه «... و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی‏اش سلطه و حق قصاص قرار دادیم، اما در قتل اسراف نکند؛ چرا که مورد حمایت است»، فرموده است: «مراد از «سلطان منصور» مهدی آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که برای گرفتن انتقام خون سالار شهیدان قیام می‏کند و فرزندان و نسل قاتلان آن حضرت را به کیفر اعمال ننگین پدرانشان می‏رساند؛ زیرا آنان از کار نیاکانشان راضی بوده، آن را تأیید می‏کنند».

کیفر قاتل امام حسین علیه‏السلام

کیفر و عذاب اخروی قاتلان سیدالشهداء، بسیار شدیدتر و دردناک‏تر از کیفر دنیوی آنان است. رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم می‏فرماید: «قاتل امام حسین علیه‏السلام در تابوتی از آتش به سر می‏برد و به اندازه نیمی از جهنمیان عذاب خواهد شد. دست‏ها و پاهای او را با زنجیرهای آتشین می‏بندند و در قعر جهنم می‏افکنند. او دارای بوی بسیار متعفّنی است که جهنمیان از آن به تنگ آمده، به خدا پناه می‏برند. آری! او جاودانه در آتش می‏سوزد و در عذاب سخت و دردناک به حیات ننگین خویش ادامه می‏دهد. هنگامی که همه بدنش سوخت، دوباره پوست و گوشت جدیدی پیدا می‏کند و سوخت و سوز او همیشگی است. وای بر او! وای بر او!»

قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، منتقم امام حسین علیه‏السلام

ابوحمزه ثمالی می‏گوید که از امام باقر علیه‏السلام پرسیدم: «آیا شما خاندان پیامبر، همگی به حق قیام نمی‏کنید و قائم به حق نیستید؟» فرمود: «آری». عرض کردم: «پس چرا لقب «قائم» تنها به یکی از شما گفته می‏شود؟» حضرت فرمود: «هنگام شهادت امام حسین علیه‏السلام فرشتگان بی‏تابی کرده، به خدای سبحان عرض کردند: ای مولای ما! آیا قاتلانِ بهترین انسان‏های روی زمین را به حال خودشان رها می‏کنی و آنها را کیفر نمی‏دهی؟ خداوند فرمود: آرام باشید! به عزت و جلالم سوگند که بی‏شک از آنان انتقام می‏گیرم. سپس امامانی را از نسل سیّدالشهدا علیه‏السلام ، به فرشتگان نشان داد و آنان شادمان شدند. خداوند یکی از آنان را که در حال قیام به نماز بود نشان داد و فرمود: با این مرد ایستاده ـ قائم ـ از آنها انتقام خواهم گرفت».

منبع: ماهنامه گلبرگ

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 19:36 ] [ حبیب ]

[ ]

 

در شب عاشورا اصحاب سید الشهداء علیه السلام گفتند: ما بر نمی گردیم. حضرت فرمود: من بیعت خود را از شما برداشتم. «أَلاَ وَ إنی قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِیعًا فِی حِل؛ لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنی زِمَامٌ. هَذَا اللَیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتخِذُوهُ جَمَلاً؛ آگاه باشید که من اجازه دادم به شما در رفتن، همه شما بروید و من گرة بیعت را از شما باز کردم و دیگر تعهدی بر شما ندارم. اینک شب است، سیاهی آن شما را از أنظار پوشانیده است، از این پوشش استفاده کنید و مانند شتر راهواری شب را برای سلامت خود استخدام کنید» (ارشاد مفید طبع سنگی ص250).
هر یک از اهل او از بنی هاشم و نیز از اصحاب در پاسخ چیزی گفتند و اظهار شرمندگی نمودند، و از جمله زُهَیر بن القَیس برخاست، فَقَالَ: وَاللَهِ لَوْدِدْتُ أَنِی قُتِلْتُ ثُم نُشْرِتُ ثُم قُتِلْتُ حَتی أقْتَل هَکَذا ألْفَ مَرةِ، وَ أَن اللَهَ عَزوَجَل یَدْفَعُ بِذَلِکَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِکَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤلاَ´ءِ الْفِتْیَانِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ؛ زهیر گفت: سوگند به خدا که دوست دارم کشته شوم و سپس زنده گردم و پس از آن دوباره کشته شوم و همین طور کشته شوم تا هزار بار و بدینوسیله خداوند کشته شدن را از تو و از این جوانان اهل بیت تو بردارد» (همان مأخذ ص251). در روز عاشورا برای جنگ در راه فرزند پیغمبر از یکدیگر سبقت می جستند، و زندگی برای آنها تلخ بود، و جان در بدن آنها سنگینی می کرد، و بعضی با تقاضا و تمنی اجازه نبرد می خواستند.
در تاریخ طبری گوید: «عابس بن شبیب شاکری که از اصحاب حضرت سید الشهداء علیه السلام بوده و از معاریف شجاعان روزگار بود، در مقابل آن حضرت ایستاد و عرض کرد: در روی کره زمین از نزدیکان و ارحام من، یا از آشنایان و غیر نزدیکان، هیچکس در نزد من عزیزتر و گرامی تر از تو نبوده است؛ و اگر می توانستم این ستمی را که این قوم بر تو روا می دارند، با چیزی عزیزتر و گرامی تر از جان خودم از تو دور کنم، البته می نمودم. سلام بر تو، شهادت می دهم که من بر منهاج و هدایت تو و پدرت هستم؛ آنگاه در حالیکه بر پیشانی او ضربتی رسیده بود با شمشیر برهنه به سوی لشگر حرکت کرد و صدا زد: ألاَ رَجُل ؟ آیا مردی هست که به نزد من بیاید؟ همگی از دور او فرار کردند؛ چون به شجاعت او پی برده و می دانستند که شجاع ترین مردم است.
عمربن سعد فریاد برآورد: او را با سنگ سنگباران کنید. لشگریان گرداگرد او از هر طرف او را هدف سنگهای خود قرار دادند و پیوسته به سویش پرتاب می کردند. عابس چون چنین دید، زره از بدن خود افکند و کلاه خود را انداخت و با شمشیر برهنه بر مردم حمله کرد و بیشتر از دویست نفر که یکجا به او حمله می بردند، همه را متواری ساخته و فرار داده و جریحه دار می نمود. در این حال لشگر از چهار طرف او را در پره گرفت و آنقدر سنگ زدند تا جان تسلیم کرد. (رضوان الله علیه ) پس از کشته شدن، جماعت بسیاری در تسریع بریدن سر او و ربودن آن نزاع کردند. عمربن سعد گفت: این مرد را شخص واحدی نکشته است؛ بلکه تمام لشگر در خون او شریک بوده است، و بدین گفتار از بین آنها رفع تنازع و تخاصم نمود».
وجود مقدس سید الشهداء چقدر عاشق مرگ بوده است، در خطبه ای که در مکه مکرمه هنگام عزیمت به کوفه ایراد فرمود: «وَ مَا أَوْلَهَتِی إلَی أَسْلاَفِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إلَی یُوسُفَ؛ چقدر مشتاق و واله پدران و گذشتگان خود هستم و تا چه سرحد، من به وَلَه و حیرت در آمدم از شوق دیدار آنها؛ مانند اشتیاقی که یعقوب به فرزند گمشده اش یوسف داشت » (لهوف طبع سنگی ص53).
و در وقتی که حر بن یزید ریاحی سر راه حضرت را گرفت و حتی حضرت را از عدول و انحراف در مسیر منع نمود، حضرت برای خطبه قیام فرمود در میان یارانش، و سپس حمد خدای را به جای آورده و ثنای او را گفت و نام جدش رسول خدا را برد و بر آن حضرت درود فرستاد و سپس فرمود: بدرستیکه از وقایع و حوادث ناگوار آنچه بر ما وارد شده است همه می دانید، و بدرستی که دنیا دگرگون شده و با چهره منکر و زشت، خود را نشان داده است، و خوبی ها و محاسن دنیا پشت کرده، و شتابان بگذشته است و از واقعیت و حقیقت آن چیزی نمانده است مگر اندکی، که به اندازه آب مختصری است که در وقت خالی کردن ظرف یا کوزه در ته آن می ماند، و عیشِ پست و زندگی توأم با ذلت و دنائت است؛ مانند چراگاه وخیمی که هر چه بوده درو شده و از آن سبزه و خرمی و حبوبات کاشته شده در آن چیزی نمانده و به صورت زمین بی حاصل و بهره ای درآمده است. آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود، و از باطل دست کشیده نمی شود، تا اینکه مؤمن رغبت به لقای خدای خود به حقانیت بنماید؟ پس در این صورت و با وجود چنین شرائط، مرگ را برای خود نمی یابم مگر سعادت، و زندگی را با ستمگران مگر ملالت و کسالت و خستگی و افسردگی».

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 19:36 ] [ حبیب ]

[ ]

قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، منتقم خون امام حسین علیه‏السلام

 

در فاصله بين مكه و مدينه، امام حسين(ع) از راه اصلى كه زير نظر عمّال حكومت اموى بود، طى طريق مى‏نمود، پيشنهاد كسانى را كه مى‏گفتند همچون عبداللّه زبير از راه فرعى برود تا از يورش دشمن مصون بماند نپذيرفت و با اتكا به خداوند متعال و بى‏اعتنا به قدرت پوشالى يزيد فرمود: به خدا سوگند از راه فرعى كه مسير خائنان متوارى است نمى‏روم بلكه راه اصلى را كه طريق آزادگان است پى مى‏گيرم تا به آنچه خواست خداوند است، نايل گردم.(32)
چون حرّ بن يزيد رياحى راه را بر امام و همراهانش بست و حضرت را از مرگ ترسانيد آن فروغ فروزان شهادت، با شهامت فرمود: شأن من همچون كسى نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت و حيات بخشيدن به حق راحت است، مردن در راه عزت جز زندگى جاويدان نمى‏باشد و زيستن با ذلت با مرگ يكسان است. آيا مرا از مرگ مى‏ترسانى. تيرت به خطا رفته و تصوّرت تباه است، من كسى نيستم كه از مرگ نگران باشم، منش من والاتر و برتر از اين است و همت من عالى‏تر از آن مى‏باشد كه به دليل خوف از مردن، ذلت ستم را پذيرا باشم و آيا شما بر بيش از به قتل رسانيدن من قدرت داريد؟ مرحبا به كشته شدن در راه حق تعالى كه شما قادر به نابودى مجد و عزّت و شرف من نخواهيد بود. پس در اين صورت از كشته شدن بيمى ندارم.(33)
هنگامى كه امام در برابر سماجت و پافشارى حرّ قرار گرفت و سيماى اهريمنى جنگ را آشكارا مشاهده كرد، در مقابل ياران شجاع و فداكار خويش ايستاد و خطبه‏اى پرهيجان ايراد فرمود كه مضامين آن تا اعماق روح و روان هر انسان آگاه و بيدار اثر مى‏گذارد. در فرازى از اين خطبه آمده است:اى ياران من، مى‏بينيد كه چگونه بلا و شدت بر ما وارد گرديد به درستى كه راه و رسم زمانه دگرگون گرديده و چهره كريه و زشت آن هويدا گشته است و از نيكوئى و امور معرفت جز اندكى ناچيز و فريبنده نمانده است و زيستن در اين شرايط سخت، ناگوار مى‏باشد آيا نمى‏نگريد كه كسى طالب حق نيست و از باطل گريزان نمى‏باشد، در چنين وضعى مرد خدا ناگريز بايد مشتاق مرگ باشد و لقاى حق را آرزو كند و من در اين گونه اوضاع مرگ را جز خوشبختى و زندگى با اهل ستم و ناپاكان را چيزى جز ذلت و زبونى نمى‏بينم.(34)
در روز عاشورا، آن گاه كه سپاه ستم روياروى امام و يارانش قرار گرفت و لشكر عمر سعد از هر سو امام و يارانش را چون نگين انگشترى در ميان گرفت، آن وجود مقدس از بين سپاه خويش بيرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و سخنانى آموزنده و حماسى را كه يادآور عزت عاشورايى بود بر زبان جارى نمود و فرمود: آگاه باشيد كه اين فرومايه «عبيدالله» فرزند فردى پست مراميان دو راهى شمشير و زبونى قرار داده است، هرگز ما زير بار ذلت نمى‏رويم زيرا خداوند، رسولش و مؤمنان از اين كه به چنين ننگى روى آوريم شرم دارند و دامن‏هاى مطهر و مادران و انسان‏هاى پاك و انديشه‏هاى غيرتمند و نفوس با شرافت، جايز نمى‏دارند كه ما پيروى از لئيمان و اهل دنائت را بر قتلگاه انسانهاى با كرامت و نيك منش ترجيح دهيم.(35)
امام خطاب به سپاه پليدى كوشيد كرامت انسانى و عزت ايمانى آنان را شكوفا نمايد و آنان را از آلودگى حقارت و ذلتى كه بدان گرفتار شده بودند برهاند. بعد از اين سخنان هشدار دهنده و عبرت‏آموز و بيان اهداف پاك و مقاصد والاى خويش عده‏اى از كوفيان را كه از وى دعوت كرده بودند تا او به كوفه آيد و اكنون در پيشاپيش لشكر دشمن قرار گرفته بودند، مخاطب قرار داد و به آنان فرمود: اى شبث بن ربعى، اى حجاربن ابجر، اى قيس بن اشعث، اى يزيد بن حارث، مگر شما نبوديد كه به من نامه نوشتيد و در آن ذكر نموديد كه ميوه‏ها رسيده، بوستان‏ها و باغستان‏ها سرسبز و خرم گشته و چاهها پرآب شده‏اند. و به سوى سپاه مجهز و مهيايى كه آماده اطاعت هستند بشتاب. آنان كه بندگى دنيا طلبان را پذيرفته بودند واقعيت را انكار كردند و گفتند ما جزء نويسندگان نامه نبوديم. در اين حال قيس بن اشعث خطاب به امام عرض كرد: چرا به فرمان عموزادگان خود گردن نمى‏نهى، سوگند به خداوند مطابق ميل تو عمل مى‏كنند و از ايشان شرى به سويت نخواهد رسيد در اين لحظه امام حسين(ع) فرمودند:نه به خدا سوگند همچون زبونان تسليم نمى‏شوم و همچون برده‏ها گردن نمى‏نهم.(36)
او در زير آفتاب گرم و سوزان كربلا در ميان كوفيان بى‏وفا، در بين دشمنان فراوان و در حالى كه مرگ همچون اژدهايى مهيب براى فرو بردن او و اصحابش دهان باز كرده و زنان و كودكانش را تهديد به اسارت و يتيمى مى‏كرد و در خيمه‏هايش قطره‏اى آب يافت نمى‏شد و از اطفال خويش جز ناله العطش و فرياد واابتاه نمى‏شنيد و افغان اهل بيت دل سخت سنگ را مى‏گداخت و در آن لحظه‏هاى حساس به عنوان قهرمانى شكست‏ناپذير و رهبرى عزت آفرين و انسانى داراى مناعت طبع و صاحب رأى مستقل توحيدى، پس از سپاس و ثناى الهى و درود بر محمد و آل او و فرشتگان و فرستادگان الهى، خطاب به كوفيان جفا پيشه فرمود: هلاكت و نابودى بر شما باد، ما را با اشتياق فراوان به يارى خوانديد و ما هم به يارى شما شتافتيم. همان شمشيرى را كه ما به دست شما داديم به رويمان كشيديد و همان آتشى را كه براى نابودى دشمنان خود و شما آماده بود برما افروختيد. آنگاه با دشمنان خود همدست شديد، بر ضد دوستان و خيرخواهان خويش گردآمديد بى آن كه در ميانتان عدالتى گسترده باشند يا به آينده آنان اميدى بسته باشيد. واى بر شما چرا آنگاه كه هنوز شمشيرهايتان در نيام و دلهايتان آرام بود و تصميم قطعى نگرفته بوديد دست از ما بر نداشتيد.(37)
آنگاه امام سروده‏هاى «فروة بن مسيك» صحابى را كه حاوى دنيايى از كرامت و بزرگوارى است بر خواند كه درفرازى از آن آمده است: اگر شما را شكست داديم، از قديم چنين بوده‏ايم، تازگى ندارد و اگر ما با شكست نظامى و ظاهرى مواجه گرديم مغلوب نشده‏ايم زيرا پيروزى و عزت با حقيقت است ما با ترس و كور دلى خود نگرفته‏ايم و اگر كشته شويم، تقدير چنين است كه به شهادت نائل گرديم.(38)
در اوج حماسه آفرينى، امام آنگاه كه به عرصه رزم گام نهاد تا لحظه‏اى كه به شهادت رسيد در رجزهايش اين نكته فروزندگى داشت:

الموت خيرٌ من ركوب العار

والعار أولى من دخول النار(39) مرگ از قبول ننگ بهتر است و اين حالت(شكست ظاهرى) از ورود در آتش سزاوارتر است. او در تمامى لحظات پراضطراب عاشورا به مشتاقان معرفت و عزت مى‏آموزد كه بايد تنها در برابر خداوند تسليم بود و در مقابل هر قدرتى نبايد سرخم آورد و مرگ بر ذلت و زبونى پذيرش سخن زورگويان رجحان دارد.

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 19:34 ] [ حبیب ]

[ ]

 

محور منطق امام حسين(ع) اين است كه زندگى در زير سلطه اهل ستم و افراد ضد حق مرگ است و كشته شدن در راه مبارزه با آنان حيات آفرين مى‏باشد: «انّى لاارى الموت الّا السعادة و لاالحيوة مع الظالمين الّا برماً؛(29) به درستى كه من مرگ در راه مبارزه با حكومت ستمگران را نابودى تلقى نمى‏كنم بلكه اين مرگ را زندگى توأم با سعادت و زيستن با ظالمان را مرگى آميخته به فلاكت مى‏دانم». اين بيان درخشان امام اساس خطبه و نامه‏هاى نورانى او را تشكيل مى‏دهد و هماهنگى و همگامى حركت او را با بعثت نبوى و مجاهدت‏هاى حضرت على (ع) به اثبات مى‏رساند و ريشه‏هاى اصلى نهضتش را روشن مى‏كند. در اين سخن نكته‏اى نهفته كه تجلّى آن را افزايش مى‏دهد و آن اين كه نه تنها تسليم در برابر ظالم بلكه اساساً زيستن با اهل ستم را امام مرگى راستين مى‏داند. منطق امام حسين(ع) اين است كه حتى اگر امويان و غاصبان حكومت و افراد ضد قرآن و سنت نبوى، مرا مورد اكرام و حمايت قرار دهند، بازهم زندگى با آنان را زبونى و خوارى مى‏دانم و اين گونه سازش ننگى است كه با ايمان و كرامت انسانى سازگارى ندارد، همزيستى و موافقت و سكوت در برخورد با متجاوزان به حريم الهى روا نمى‏باشد تسليم در مقابل ستمگران براى اعتقادات دينى خطر اساسى دارد و بايد مرگ سرخ توأم با شرافت را بر زندگى سياه ذليلانه ترجيح داد و به حماسه‏اى شكوهمند كه شيوه مردان حق است مترنم گرديد، سرچشمه اين نگرش و بينش شگفت‏انگيز و شهامتى وصف‏ناپذير ايمان و باورى راستين است كه دل و روح مردان خدا را از تعلّقات مادى و فناپذير مى‏رهاند و به ابديّت پيوند مى‏زند و آنها را از روى اختيار و اشتياق به قربانگاه حق مى‏برد و چنين ايمانى در حد بسيار عالى در تمامى مراحل زندگى آن امام و يارانش قابل مشاهده است.
چنين ويژگى‏هايى موجب گرديد كه رسول اكرم(ص) درباره امام حسين(ع) بفرمايد: «انّ الحسين بن على مصباح الهدى و سفينة النجاة و امام خيرٍ و يمنٍ و عزّ و فخرٍ؛(عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 60) حسين بن على(ع) چراغ هدايت، كشتى نجات و پيشواى سعادت و خجستگى و امام عزت و افتخار است. مسأله عاشورا يك نزاع عادى و معمولى ميان حاكمى فاسد و رهبرى فداكار نبود بلكه حضرت اباعبداللّه به عنوان بزرگترين پاسدار اسلام ناب محمدى موقعيت حاكم بر اسلام و مسلمين را به گونه‏اى مى‏بيند كه اگر اقدامى عاجل انجام نگيرد زحمات رسول اكرم(ص)، فداكارى‏هاى اميرمؤمنان(ع) تلاش‏هاى فاطمه زهرا(س) و امام حسن مجتبى(ع) و ياران آن بزرگواران خنثى خواهد گرديد.
يزيد و مزدوران اموى در شهر پيامبر چنين خواسته‏اند كه قبل از انتشار هلاكت معاويه و پيدايش عكس العملهاى مردم درباره گذشته‏هاى معاويه و شومى خلافت بنا حق يزيد از امام حسين بيعت بگيرند تا در توطئه‏هاى ناجوانمردانه خود توفيقى به دست آورند. امام بدون هيچ درنگ و تأمّلى خطاب به عبداللّه بن زبير كه آشفته و نگران بود و آينده‏اى مبهم و دوراهى خطرناكى را در مقابل خويش مشاهده مى‏كرد و نظر امام را در خصوص بيعت با يزيد جويا شده بود، فرمود: من هرگز با او بيعت نمى‏كنم زيرا يزيد مرد شرابخوار، سگ‏باز، آلوده به انواع معاصى و ستم‏ها و غرق در آلودگى و تباهى مى‏باشد و شايسته خلافت و لايق زمامدارى مسلمانان نخواهد بود و با همين انديشه و عزم راسخ، حاكم مدينه(وليد) را ملاقات مى‏كنم.
امام كه آشفتگى و سراسيمگى را در چهره عبداللّه زبير ملاحظه مى‏نمود با اراده‏اى راستين و درك راه مقاومت و مبارزه براى حفظ حيات دينى جامعه به وى يادآور شد: من كسى نيستم كه زير بار ذلّت روم و با بى‏تدبيرى خود را به آسانى در پنجه دشمن اسلام و قرآن گرفتار سازم.آنگاه به نزد حاكم مدينه رفت و به وى تفهيم نمود: من حسينم و به راه امويان نه تنها گرايشى ندارم بلكه به حكم مسؤوليت شرعى و دينى و مقام ولايت موظف به مبارزه و مخالفت با ناپاكان مسلمان‏نما هستم و چون خواست از نزد وى برود، مروان كه در آنجا حضور داشت با غرور خاصى وليد را خطاب كرد و گفت: دست از او مدار، اكنون فرصت مناسبى است كه يا از او بيعت‏گيرى يا كارش را يكسره نمايى، امام با شنيدن نغمه‏هاى شوم مروان برآشفت و او را با نهايت كوچكى و پستى خطاب كرد و فرمود: اى فرزند بد كارى، نه تو و نه وليد، هيچ كدامتان نمى‏توانيد مرتكب چنين كشتارى شويد، حال كه سخن بدينجا رسيد، گوش كن تا برايت حقيقت را بگويم، مائيم خاندان نبوت و رسالت، فرشتگان آسمانى در خانه ما رفت و آمد مى‏نمودند و خداى بى‏همتا ما را در آفرينش هستى مقدم داشت و مهر خاتميت بر خاندان ما زد. يزيد مردى فاسق و قاتل، معصيت كار و گناهكار است. مثل من، با مثل او هرگز بيعت نمى‏كند. مروان و وليد كه در انتظار چنين مقاومتى از جانب سالار شهيدان نبودند در برابر اقتدار معنوى امام حسين(ع) مبهوت ماندند و آن حضرت بى‏درنگ بدون آن كه فرصتى به آن نابكاران بدهد محل اقامت وليد را ترك نمود.
با اين همه مروان آرام نگرفت و در فكر نقشه‏اى بود تا با اجراى آن امام سوم را به بيعت با يزيد وادار نمايد به همين دليل تصميم گرفت بار ديگر با امام روبرو شود و آخرين نغمه‏هاى شوم را از حلقوم خويش خارج نمايد. او در ديدارى خطاب به حسين بن على(ع) گفت: اى اباعبداللّه من تو را نصحيت مى‏كنم! نصايح مرا گوش كن و بپذير و با يزيد بيعت كن كه براى دين و دنيايت بهتر است. امام در جوابش با صراحت و شهامت فرمود: بر اسلام سلام باد هنگامى كه رهبرى امت اسلامى به عهده فردى چون يزيد ناپاك گزارده شود. به خدا قسم از جدم رسول اكرم(ص) شنيدم كه فرمود: رهبرى آل ابى سفيان حرام است.(30) محمد حنفيه فرزند اميرمؤمنان على(ع) خدمت امام حسين(ع) رسيد و از سرخيرخواهى به آن حضرت توصيه نمود كه براى خوددارى از بيعت با يزيد به جايى دور دست رود و مردم را به يارى فراخواند و بدين ترتيب از جنگى نابرابر و كشته شدن بپرهيزد. امام در جوابش فرمود:برادرم! به خدا سوگند اگر در تمام دنيا هيچ پناهگاهى نباشد هرگز با يزيد بيعت نخواهم كرد.(31) بدين گونه با وجود همه توصيه‏ها در ماندن و بيعت نمودن با يزيد و يا رفتن و گريختن از پيش دشمنان، امام حسين(ع) در تدارك نهضتى بود كه براى هميشه به همگان درس عزت آموزد و در واقع امتناع از بيعت سرآغاز عزتمندى قيام كربلا گرديد و از آن زمان پيوسته پيام عزت آفرين حسينى تكرار گرديد و هيچ‏گاه و تحت هيچ شرايطى امام از اين هدف دست برنداشت و برعكس تصور تمام كج بين‏ها و كوتاه فكرى‏ها از اولين گام تا آخرين قدم استوار ماند و در اصل مبارزه با حكومت امويان در هيچ مرحله‏اى تغيير نيافت.

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 19:34 ] [ حبیب ]

[ ]

 

مفهوم عزّت

واژه عزت و صفت عزيز در فرهنگ اسلامى معناى خاصى دارد كه با آنچه در بين مردم متداول مى‏باشد، متفاوت است. عزّ در اصل به مفهوم شدت غلبه و توانايى است و عزت رفعت و قوّت را مى‏رساند چنانچه عزيز از صفات الهى و اسماء حسنى مى‏باشد يعنى خدايى كه بر همه چيز غالب است (1) و قاهر و غالبى كه در هيچ شرايطى مقهور و مغلوب نمى‏گردد.(2) اصل عزت، شدت، استحكام نفوذ پذيرى را نيز به ذهن متبادر مى‏نمايد و انسانى كه از اين خصلت برخوردار است با مناعت طبع و عزت نفسى كه دارد تن به امور ذلت‏آور نمى‏دهد.(3)
عزت در زبان فارسى به معنى سرافرازى، بزرگوارى، كرامت انسانى، ارجمندى و شرافت و ذلّت ضد آن مى‏باشد، همچنين كسى كه ديگرى را بسيار دوست دارد مى‏گويد: او عزيز من است و آنچه مورد علاقه آدمى باشد چنين حالتى دارد، اما در فرهنگ قرآن و عترت، عزيز به كسى مى‏گويند كه در زندگى شكست‏ناپذير است، بر تمامى قدرت‏ها غلبه يافته و پيروزى را بدست آورده است، عزتمندى مردم يعنى آن كه در برابر هر منطقى و هر حركتى صلابت دارند و قوى هستند. عزت در آدمى صفتى است قريب به حالت تكبر كه اولى پسنديده و دومى مذموم است. عزت، شناخت مرتبه راستين و واقعى هر كسى و قرار دادن خويشتن در جايگاهى كه بايد قرار گيرد و ارج نهادن به چنين منزلتى كه با اهتمام و گام نهادن در طريق فضيلت بدست آمده است، مى‏باشد. اما تكبر نوعى جهالت نسبت به موقعيت خويش بوده و فردى كه به چنين صفتى مبتلا مى‏گردد خود را در مقامى برتر از ديگران قرار مى‏دهد، بدون آن كه شرايط، شايستگى و توانايى آن را داشته باشد.(4) روايت كرده‏اند: يكى از جاهلان خطاب به حضرت امام حسين (ع) عرض كرد: در روش تو نوعى تكبر مشاهده مى‏كنيم؟ آن فروغ شهادت در پاسخ به وى فرمود:بل فىّ عزة، بلكه در وجود من عزت مى‏باشد، آن گاه امام اين آيه را تلاوت فرمود: «فللّه العزة و لرسوله و للمؤمنين »(5) عزت مختص خداوند، رسولش و مؤمنان است.(6)

پرتوى از عزت الهى

عزت از باب استعمال در معانى، به مفهوم غلبه، صعوبت، حميّت، غيرت و نفوذ ناپذيرى به كار مى‏رود.(7) از نظر قرآن خداوند عزيز است ذاتى مى‏باشد كه هيچ چيزى بر او غالب نبوده و اوست كه قاهر بر تمامى امور مى‏باشد و هر عزيزى در برابر قدرت الهى ذليل مى‏باشد چرا كه تمامى موجودات هستى، محتاج فيض الهى هستند و مالك چيزى براى خود نبوده‏اند مگر آن كه پروردگار متعال به دليل لطف و رحمتى كه نسبت به آنان اعمال نموده، بهره‏اى از عزت خويش را به آن موجودات تفويض نموده است.(8)
از آيه: «من كان يريد العزة فللّه العزة جميعاً»(9) بر مى‏آيد كه عزّت نزد خداوند است و هر كس طالب آن مى‏باشد بايد از او بخواهد، زيرا عزت با اصالت مختص ذات پاك اوست و هيچ موجودى بالذات چنين ويژگى را ندارد. در قرآن نود و دو بار از خداوند با صفت عزيز ياد شده است و بر اين اساس او شكست‏ناپذير مطلق مى‏باشد چنانچه در اين كلام الهى مى‏خوانيم: «و له الكبرياء فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم»(10) يعنى در آسمانها و زمين بزرگى از آن اوست و او خدايى شكست‏ناپذير و حكيم است. قرآن مجيد كه مبدأ و منشأ صفات نيك و خصال پسنديده را آفريدگار متعال مى‏داند در اين آيه و آيات متعدد ديگرى به صراحت و با تأكيد، قدرت و غلبه را از آن «الله» شمرده است.
در آيات پايانى سوره حشر نيز عزّت و عظمت و كبريايى پروردگار با شكوه و بلاغتى تمام شايسته مقام ربوبى وصف گرديده است. انسان بطور غريزى و فطرتى و بر اساس سرشت ملكوتى خواهان ترقى و عزت است اما گاهى براى كسب اين مقام معنوى و رتبه عرشى به خطا مى‏رود و به چيزى دست مى‏يابد كه عزت نيست بلكه ذلت است و همچنين گاهى به گروهها و افرادى مراجعه مى‏كند كه عزتى به دست آورد در حالى كه عزتى نزد آنان وجود ندارد كه به وى دهند. قرآن به روشنى اين موضوع را بيان مى‏كند: «الّذين يتّخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزة فإنّ العزة للّه جميعاً(11)»؛ آنانى كه غير از مؤمنان، كافران را دوستان خود مى‏گيرند، آيا سربلندى را نزد آنان مى‏جويند(اين تصورى باطل است) چرا كه عزت همه از آن خداوند است. بنابراين قرآن عزت و قدرتى را كه توأم با تحقير فرد يا اجتماع اسلامى در برابر كافران سلطه جو و مستكبر، باشد باطل مى‏داند و مؤمنين و پيروان واقعى خود را از دوستى و ابراز ارادت نسبت به استيلا طلبان نهى مى‏كند و دشمنى مخفى مخالفان را آشكار مى‏نمايد.(12) قرآن به مسلمانان هشدار مى‏دهد كه هيچ سرافرازى خود را حتى در امور سياسى و اقتصادى در اتكا و اميد به كافران كه دشمن اسلام و مسلمين هستند جستجو نكنند، زيرا رفتارشان ثابت كرده كه در خصوص اهل توحيد و پرهيزكاران دلسوز و خير خواه نبوده‏اند و هميشه در صدد آن بوده‏اند كه از موضع تفوّق و استكبار سخن گويند و نظر خود را تحميل نمايند.
انسان مسلمان بايد عزّت را از درگاه حق بخواهد، آبرو و شخصيت خويش را صيانت نمايد. در برابر صاحبان زر و زور و تزوير كرنش نكند و بداند كه با خو گرفتن به اخلاق الهى بر اساس سخن معصوم (تخلقوا با خلاق اللّه(13)) مى‏تواند عزت را بدست آورد، اگر نورى از عظمت حق در وجود آدمى روشن شود و نسبت به تثبيت آن گونه عزّت در پرتو بندگى خالصانه خداوند، ترك رذايل و روى آوردن به فضايل بدست مى‏آيد، بنده خاص خداوند نه اسير هوس‏هاى آلوده و تمايلات نفسانى مى‏گردد و نه خود باخته قدرت‏هاى پوشالى مى‏شود. به همين دليل امام صادق(ع) فرموده‏اند: بدان كه به راستى عزت ندارد آن كه در برابر خداوند خوارى نكند و آن كه براى حق تواضع نمايد رفعتى بدست نخواهد آورد.(14)
در فرهنگ اهل بيت (ع) نيز به مؤمنان اجازه ذلت و خوارى داده نشده است و اصولاً كسى كه نفس خود را ذليل نمايد نه تنها به خيرش اميدوارى نيست، بلكه احتمال دارد نقشه‏هاى توأم با شرارت بار براى ديگران به اجرا گذارد. بدين ترتيب بايد تلاش انسان در جهت عزت بخشى و كسب اين خصلت در پرتو عبوديت الهى باشد تا از سقوط و تباهى رهائى يابد و به سعادت دنيوى و اخروى دست پيدا كند، عزت و عظمت معنوى و فكرى از برترى‏هاى عبادى و علمى سرچشمه مى‏گيرد و دشمنان اسلام و مؤمنين، هر قدر در برخى فنون و علوم مهارت هايى كسب كرده باشند در برابر قدرت و حكمت و علم الهى عاجزند و قابل اعتماد و اتكا نمى‏باشند و البته اين موضوع منافاتى با بهره‏گيرى علمى و فنى از آنان ندارد بلكه منظور غفلت از ياد خداوند و ايجاد ارتباط صميمى با اهل كفر و نفاق است. حضرت امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه، خداوند را چنين مخاطب قرار مى‏دهد: «يا من خص نفسه بالسّمو و الرّفعة فاولياؤه بعزته يعتزّون» يعنى :اى آن كه ذات خود را به رفعت و علو و عظمت مخصوص گردانيدى و دوستان خويش را به عزت خود، عزيز ساختى.

[ چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

] [ 19:32 ] [ حبیب ]

[ ]

تاثیرى که حادثه کربلا و قیام حسین بن على‏  بر اندیشه مردم جهان،حتى غیرمسلمانان داشته،بسیار است. عظمت قیام و اوج فداکارى و ویژگیهاى دیگر امام و یارانش‏ سبب شده که اظهار نظرهاى بسیارى درباره این نهضت و حماسه آفرینان عاشورا داشته ‏باشند. نقل سخنان همه آن شخصیتها کتاب قطورى مى ‏شود. بویژه که برخى از نویسندگان ‏غیر مسلمان مستقلا کتاب درباره این حادثه نوشته‏ اند. در اینجا تنها تعدادى اندک از این‏ نظرها(از مسلمانان و غیر مسلمانان)آورده مى ‏شود: ۱

مهاتما گاندى (رهبر استقلال هند):

من زندگى امام حسین،آن شهید بزرگ اسلام را بدقت‏ خوانده ‏ام و توجه کافى به صفحات کربلا نموده ‏ام و بر من روشن شده است‏ که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد،بایستى از سرمشق امام حسین‏ پیروى کند.

 

محمد على جناح (قاعد اعظم پاکستان):

هیچ نمونه‏ اى از شجاعت،بهتر از آنکه امام‏ حسین از لحاظ فداکارى و تهور نشان داد در عالم پیدا نمى ‏شود. به عقیده من تمام‏ مسلمین باید از سرمشق این شهیدى که خود را در سرزمین عراق قربان کرد پیروى نمایند.

چارلز دیکنز(نویسنده معروف انگلیسى):

اگر منظور امام حسین جنگ در راه‏ خواسته‏ هاى دنیایى بود، من نمى ‏فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم مى نماید که او فقط بخاطر اسلام،فداکارى خویش را انجام داد.

توماس کارلایل (فیلسوف و مورخ انگلیسى):

بهترین درسى که از تراژدى کربلا مى ‏گیریم، اینست که حسین و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند.آنها با عمل‏ خود روشن کردند که تفوق عددى در جایى که حق با باطل روبرو مى ‏شود اهمیت‏ ندارد و پیروزى حسین با وجود اقلیتى که داشت،باعث‏ شگفتى من است.

ادوارد براون (مستشرق معروف انگلیسى):

آیا قلبى پیدا مى ‏شود که وقتى درباره کربلا سخن مى ‏شنود،آغشته با حزن و الم نگردد؟حتى غیر مسلمانان نیز نمى ‏توانندپاکى روحى را که در این جنگ اسلامى در تحت لواى آن انجام گرفت انکار کنند.

آنطون بارا (مسیحى):

اگر حسین از آن ما بود،در هر سرزمینى براى او بیرقى برمى ‏افراشتیم و در هر روستایى براى او منبرى بر پا مى‏ نمودیم و مردم را با نام‏ حسین به مسیحیت فرا مى ‏خواندیم.

فردریک جمس :

درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگرى این است که در دنیا اصول ابدى عدالت و ترحم و محبت وجود دارد که تغییر ناپذیرند و همچنین‏ مى ‏رساند که هر گاه کسى براى این صفات مقاومت کند و بشر در راه آن پافشارى ‏نماید،آن اصول همیشه در دنیا باقى و پایدار خواهد ماند.

ل.م.بوید

در طى قرون،افراد بشر همیشه جرات و پردلى و عظمت روح،بزرگى ‏قلب و شهامت روانى را دوست داشته‏ اند و در همین هاست که آزادى و عدالت‏ هرگز به نیروى ظلم و فساد تسلیم نمى‏ شود. این بود شهامت و این بود عظمت امام ‏حسین. و من مسرورم که با کسانى که این فداکارى عظیم را از جان و دل ثنا مى ‏گویند شرکت کرده ‏ام،هر چند که ۱۳۰۰ سال از تاریخ آن گذشته است.

واشنگتن ایروینگ (مورخ مشهور آمریکایى):

براى امام حسین ‏«ع‏» ممکن بود که‏ زندگى خود را با تسلیم شدن اراده یزید نجات بخشد،لیکن مسؤولیت پیشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمى ‏داد که او یزید را بعنوان خلافت بشناسد. او بزودى‏ خود را براى قبول هر ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال‏ بنى امیه آماده ساخت.در زیر آفتاب سوزان سرزمین خشک و در روى ریگ هاى‏ تفتیده عربستان،.  روح حسین فنا ناپذیر است.اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى ‏شهسوار من،اى حسین!

توماس ماساریک :

اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح مردم را متاثر مى‏ سازند، ولى آن شور و هیجانى که در پیروان حسین‏ «ع‏» یافت مى ‏شود در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب حسین‏ «ع‏» مانند پر کاهى است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.

موریس دوکبرى :

در مجالس عزادارى حسین گفته مى ‏شود که حسین، براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت وزیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق‏ قرار داده، از زیردستى استعمارگران خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى با ذلت ترجیح دهیم.

ماربین آلمانى (خاور شناس):

حسین‏ «ع‏» با قربانى کردن عزیزترین افراد خود و با اثبات مظلومیت و حقانیت‏ خود،به دنیا درس فداکارى و جانبازى آموخت و نام اسلام و اسلامیان را در تاریخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. این سرباز رشید عالم اسلام به مردم دنیا نشان داد که ظلم و بیداد و ستمگرى پایدار نیست و بناى ‏ستم هر چه ظاهرا عظیم و استوار باشد،در برابر حق و حقیقت چون پر کاهى بر بادخواهد رفت.

بنت الشاطى :

زینب، خواهر حسین بن على‏«ع‏» لذت پیروزى را در کام ابن زیاد و بنى امیه خراب کرد و در جام پیروزى آنان قطرات زهر ریخت،در همه حوادث‏ سیاسى پس از عاشورا، همچون قیام مختار و عبد الله بن زبیر و سقوط دولت ‏امویان و برپایى حکومت عباسیان و ریشه دواندن مذهب تشیع، زینب قهرمان‏ کربلا نقش برانگیزنده داشت.

لیاقت على خان (نخستین نخست وزیر پاکستان):

این روز محرم،براى مسلمانان سراسرجهان معنى بزرگى دارد.در این روز،یکى از حزن آورترین و تراژدیک‏ ترین وقایع اسلام اتفاق افتاد،شهادت حضرت امام حسین‏«ع‏» در عین حزن، نشانه فتح نهایى‏ روح واقعى اسلامى بود،زیرا تسلیم کامل به اراده الهى به شمار مى ‏رفت. این درس‏ به ما مى ‏آموزد که مشکلات و خطرها هر چه باشد،نبایستى ما پروا کنیم و از راه‏ حق و عدالت منحرف شویم.

در مجالس عزادارى حسین گفته مى ‏شود که حسین، براى حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگى مقام و مرتبه اسلام،از جان و مال و فرزند گذشت و زیر بار استعمار و ماجراجویى یزید نرفت. پس بیایید ما هم شیوه او را سرمشق ‏قرار داده، از زیردستى استعمارگران خلاصى یابیم و مرگ با عزت را بر زندگى باذلت ترجیح دهیم

جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحى):

وقتى یزید، مردم را تشویق به قتل حسین و مامور به خونریزى مى ‏کرد، آنها مى‏ گفتند:«چه مبلغ مى ‏دهى؟» اما انصار حسین به ‏او گفتند: ما با تو هستیم. اگر هفتاد بار کشته شویم،باز مى‏ خواهیم در رکابت جنگ‏ کنیم و کشته شویم.

عباس محمود عقاد (نویسنده و ادیب مصرى):

جنبش حسین، یکى از بى نظیرترین ‏جنبشهاى تاریخى است که تاکنون در زمینه دعوت هاى دینى یا نهضت هاى سیاسى پدیدار گشته است…دولت اموى پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعى‏ دوام نکرد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندى سال نگذشت.

احمد محمود صبحى :

اگر چه حسین بن على‏«ع‏» در میدان نظامى یا سیاسى ‏شکست‏ خورد، اما تاریخ، هرگز شکستى را سراغ ندارد که مثل خون حسین‏«ع‏» به ‏نفع شکست‏ خوردگان تمام شده باشد. خون حسین ، انقلاب پسر زبیر و خروج‏ مختار و نهضتهاى دیگر را در پى داشت،تا آنجا که حکومت اموى ساقط شد ونداى خونخواهى حسین،فریادى شد که آن تختها و حکومتها را به لرزه درآورد.

گیبون (مورخ انگلیسى):

با آنکه مدتى از واقعه کربلا گذشته و ما هم با صاحب واقعه ‏هم وطن نیستیم،مع ذلک مشقات و مشکلاتى که حضرت حسین‏«ع‏» تحمل ‏نموده،احساسات سنگین دل‏ ترین خواننده را بر مى ‏انگیزد،چندانکه یک نوع‏ عطوفت و مهربانى نسبت به آن حضرت در خود مى ‏یابد.

(داستان حسینى) عشق آزادگان را به ‏فداکارى در راه خدا بر مى ‏انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمار مى ‏آورد، چندانکه براى شتاب به قربانگاه، بر یکدیگر پیشى جویند

نیکلسون (خاورشناس معروف):

بنى امیه،سرکش و مستبد بودند، قوانین اسلامى را نادیده انگاشتند و مسلمین را خوار نمودند…و چون تاریخ را بررسى کنیم،گوید:

دین بر ضد فرمانفرمایى تشریفاتى قیام کرد و حکومت دینى در مقابل امپراتورى‏ ایستادگى نمود. بنابر این، تاریخ از روى انصاف حکم مى‏ کند که خون حسین‏«ع‏» به‏ گردن بنى امیه است.

سر پرسى سایکس(خاور شناس انگلیسى):

حقیقتا آن شجاعت و دلاورى که این عده‏ قلیل از خود بروز دادند، به درجه‏ اى بوده است که در تمام این قرون متمادى هرکسى که آن را شنید، بى اختیار زبان به تحسین و آفرین گشود. این یک مشت مردم ‏دلیر غیرتمند،مانند مدافعان ترموپیل، نامى بلند غیر قابل زوال براى خود تا ابدباقى گذاشتند.

تاملاس توندون (هندو،رئیس سابق کنگره ملى هندوستان):

این فداکاریهاى عالى از قبیل ‏شهادت امام حسین‏«ع‏»، سطح فکر بشریت را ارتقا بخشیده است و خاطره آن‏ شایسته است همیشه باقى بماند و یادآورى شود. محمد زغلول پاشا(در مصر،در تکیه ایرانیان) : حسین‏«ع‏»در این کار،به واجب دینى وسیاسى خود قیام کرده و اینگونه مجالس عزادارى، روح شهامت را در مردم ‏پرورش مى‏ دهد و مایه قوت اراده آنها در راه حق و حقیقت مى ‏گردد.

عبد الرحمان شرقاوى (نویسنده مصرى):

حسین‏«ع‏»،شهید راه دین و آزادگى است. نه‏ تنها شیعه باید به نام حسین ببالد، بلکه تمام آزاد مردان دنیا باید به این نام شریف‏ افتخار کنند.

طه حسین (دانشمند و ادیب مصرى):

حسین‏«ع‏»براى به دست آوردن فرصت و ازسرگرفتن جهاد و دنبال کردن از جایى که پدرش رها کرده بود،در آتش شوق‏ مى ‏سوخت. او زبان را درباره معاویه و عمالش آزاد کرد،تا به حدى که معاویه‏ تهدیدش نمود.اما حسین،حزب خود را وادار کرد که در طرفدارى حق سختگیر باشند.

عبد الحمید جودة السحار (نویسنده مصرى):

حسین‏«ع‏» نمى ‏توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت،بر فسق و فجور، صحه مى ‏گذاشت‏ و ارکان ظلم و طغیان را محکم مى ‏کرد و بر فرمانروایى باطل تمکین مى ‏نمود. امام‏ حسین به این کارها راضى نمى‏ شد،گر چه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند.

علامه طنطاوى (دانشمند و فیلسوف مصرى):

(داستان حسینى) عشق آزادگان را به‏ فداکارى در راه خدا بر مى ‏انگیزد و استقبال مرگ را بهترین آرزوها به شمارمى‏ آورد،چندانکه براى شتاب به قربانگاه،بر یکدیگر پیشى جویند.

العبیدى (مفتى موصل):

فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادره‏ اى است،همچنان که مسببین‏ آن نیز نادره ‏اند…حسین بن على‏«ع‏» سنت دفاع از حق مظلوم و مصالح عموم را بنابر فرمان خداوند در قرآن به زبان پیمبر اکرم وظیفه خویش دید و از اقدام به آن‏ تسامحى نورزید. هستى خود را در آن قربانگاه بزرگ فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار،«سرور شهیدان‏»محسوب شد و در تاریخ ایام،«پیشواى اصلاح طلبان‏» به شمار رفت.آرى،به آنچه خواسته بود و بلکه برتر از آن،کامیاب گردید. ۲


۱٫ نقل از کتاب‏«درسى که حسین به انسانها آموخت‏»،شهید هاشمى‏نژاد،ص ۴۴۷،رهبر آزادگان و منابع دیگر.

۲٫  فرهنگ نامه اصطلاحات عاشورا، جواد محدثی

 تیبان/

[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:,

] [ 11:36 ] [ حبیب ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه