سقف ملکوت، باز میشود و هزار هزار فرشته به سمت تو، من و همه میآیند؛ «تُنَزَّلُ المَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ»
این دقایق خوشبو دیگر تکرار نمیشود، پس باید دستهایت را باز و سخاوت خدا را لمس کنی. امشب، همه جا پر است از اشارات خدا از امشب تصمیم بگیر خدایی شوی.
خدا شبهای قدر منتظر است
یا سَرِیعَ الرضا، ای کسی که زود راضی میشوی، آمدم.
باران نور از سمت آسمان میریزد. در وجود من، حُفرهای، دهان باز کرد تا نورها را ببلعد؛ من آمادهام. من تشنه و گرسنه محبتم؛ آمادهام در کنار سفره کرمت بنشینم.
خدایا! دریچه به سمت تو باز میشود، همیشه روشن است؛ بیا و امشب، وجود مرا پرِ نور و روشنی کن! خدایا! نردبانت را زمین بفرست تا به بام ملکوت بیایم.
(بهزاد پودات)
و اما شب قدر هم قدرش را از علی وام دار است ...
همین امروز... قبل از آفتاب... قبل از طلوع فجر... قرار است اتفاقی بیفتد. قرار است کار به آنجا بکشد که مرغابیها بخواهند مانع از واقعه شوند... . اما نمیتوانند. چون این واقعه قرار است اتفاق بیفتد. مردمی که نتوانند حق را در میان خود تحمل کنند، محکومند آن را از دست بدهند. هرچند غمانگیز است؟ اما باید اتفاق بیفتد، حق دیگر در میان آنها راه نمیرود. همین امروز... قبل از آفتاب... قبل از طلوع فجر. قرار است تمامی باطل بر فرق حق فرود آید، قرار است در محراب، خون حق ریخته شود، قرار است حق در خون خود سجده کند، قرار است... .
همین امروز... قبل از آفتاب... قبل از طلوع فجر... قرار است اتفاقی بیفتد.
(روح الله شمشیری)
آن لحظه قلبت به خدا نزدیک است
آن لحظه که دیده ات ز اشکت خیس است
یاد آر که محتاج دعایت هستم
نظرات شما عزیزان: